اخلاق نبوي: آشنايي با سيره اخلاقي پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله

مشخصات كتاب

سرشناسه : محدثي، جواد، 1331 -

عنوان و نام پديدآور : اخلاق نبوي: آشنايي با سيره اخلاقي پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله / جواد محدثي.

مشخصات نشر : تهران : مشعر، 1385.

مشخصات ظاهري : 96ص.

شابك : 4000ريال964-540-005-8 :

يادداشت : چاپ دوم.

يادداشت : كتابنامه: ص. [95]-96؛ همچنين به صورت زيرنويس.

موضوع : محمد (ص)، پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- اخلاق

موضوع : Muhammad, Prophet -- Ethics

موضوع : محمد (ص)، پيامبر اسلام، 53 قبل از هجرت - 11ق. -- فضايل

موضوع : Muhammad, Prophet -- Virtues

موضوع : سنت نبوي

رده بندي كنگره : BP24/46/م3الف3 1385ب

رده بندي ديويي : 297/93

شماره كتابشناسي ملي : 1930764

ص:1

اشاره

ص:2

ص:3

ص:4

ص:5

ص:6

ص:7

ص:8

ص: 9

سخنى با شما

جاذبه زيارت خانه خدا و حرم رسول صلى الله عليه و آله و قبور مطهّر امامان مدفون در بقيع و ديدار با سرزمينى كه يادگارهاى فراوانى از اهل بيت عليهم السلام دارد، دل هاى شيدا را بى قرار مى كند.

روضه نبوى، مركز ثقل اين يادها و يادگارهاست.

زائر حرمين شريفين نيز مشتاق است كه از آن پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله هر چه بيشتر بداند و زيارتش با معرفت و شناخت عميق تر مى باشد. از اين رو، آشنايى با سيره اخلاقى و رفتارى آن بنده صالح و برگزيده خدا كه «الگوى كمال» است، هم ضرورى است، هم شيرين و دلنشين.

آينه اى برداشته ايم تا به تماشاى «جمال و كمال محمدى صلى الله عليه و آله» بنشينيم.

عطر وجود پيامبر صلى الله عليه و آله از خلال گفته ها و رفتارهاى او به

ص: 10

مشام جانمان مى رسد. هر چند بيش از چهارده قرن از حيات آن آخرين فرستاده خدا مى گذرد، ولى هر وقت سراغ مطالعه زندگى آن انسان برتر و آيينه كمال مى رويم، يا از چشمه سخنان گهربار آن حضرت، جرعه اى مى نوشيم، طراوت و شادابى معنويت را با همه وجود، لمس مى كنيم.

آنچه پيش روى شماست گوشه اى از خلق و خوى نبوى و سيره رفتارى پيامبر خدا را، چه در زندگى شخصى و چه اجتماعى، نشان مى دهد.

نگاه در اين آينه، براى ما بسى آموزنده و سودمند است.

آشتى با آينه، ما را با «زيبايى» پيوند مى دهد. آنان كه به «زندگى محمد گونه» مى انديشند و در پى «اخلاق پيامبرگونه» اند، بيشتر در اين آينه بنگرند. اگر او «اسوه» و «الگو» ست، از ما چه چيزى سزاوار است، جز «تأسّى» و «پيروى»؟!

باشد كه عشق نبىّ ما را به اخلاق نبوى برساند.

قم- جواد محدثى

1385 ش

ص: 11

مقدمه

نقش الگو در خودسازى

چه در خودسازى فردى و چه در تربيت هاى اجتماعى، «نمونه عملى» سهم عمده اى ايفا مى كند. مقصود، الگوها و سرمشق هايى است كه تجسم آرمانها و بُعد عينيّت يافته يك مكتب و مرام است. در زبان قرآن، از اين گونه سرمشق هاى كمال و الگوهاى تزكيه و تربيت، به «اسوه» ياد شده است.

هم حضرت ابراهيم عليه السلام در مسير مبارزاتى توحيدى خويش، الگوى موحّدان معرّفى شده است،(1) هم رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در بعد اخلاق و معاشرت، اسوه مسلمان به حساب آمده است.(2) در بحث هاى تربيتى و اخلاقى نيز، گاهى مى توان به


1- قَدْ كانَتْ لَكُم اسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى ابراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ ممتحنه، آيه 24.
2- لَقَدْ كانَ لَكُم فى رَسُولِ اللّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ احزاب، آيه 21.

ص: 12

صورت «اخلاق نظرى» تعاليم دين و قرآن را مطرح كرد و گاهى به شكل «اخلاق عملى». هر دو شيوه، مطلوب و مفيد است؛ اما آنچه به نظر، سازنده تر مى رسد، پرداختن به سيره عملى و روش هاى رفتارى بزرگانى است كه جنبه اسوه و الگويى دارند و نوعى «ميزان» به حساب مى آيند به همين دليل، در اين نوشتار در پى شناختن سيره اخلاقى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله و آشنايى با سنت هاى رفتارى اوييم و اميدواريم توفيق تأسى به آن اسوه پاك را خداوند به ما ارزانى دارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله اسوه كامل

اگر نسبت به سرمشق بودن هركس ديگر، شبهه و ترديدى باشد، الگو بودن حضرت رسول صلى الله عليه و آله بى هيچ ترديدى، از سوى خداى متعال تثبيت و امضا شده است واخلاق والاى نبوى كه عامل عمده محبوبيت او در ميان امت، و سبب اصلى موفقيت اودردعوت دينى بوده، درقرآن كريم به صراحت ستوده شده است:

«انَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظيم»(1)

امت محمدى مأمورند تا از خصلتها و خلق و خوى فردى و اجتماعى آن حضرت، تبعيت كنند و آن پيامبر رحمت و الگوى كمال را «اسوه» خويش قرار دهند.

در تبعيت از اخلاقيات برجسته يك الگو، آشنايى با ريز


1- سوره قلم، آيه 4.

ص: 13

و جزئيات زندگى و رفتار او ضرورى است، تا هم از كلّى گويى پرهيز شود، هم آن ويژگى ها به صورت عينى و كاربردى سرمشق عمل قرار گيرد.

سيره عملى و رفتارى رسول خدا صلى الله عليه و آله در كتب روايى و تاريخ و مجموعه هاى گوناگون دينى ثبت شده و در اختيار ماست. به علاوه كسانى كه در آن دوره، به نقل و بازگو كردن جزئيات شكلى و شمايلى و اخلاقى افراد، حساس و دقيق بودند و در تاريخ، به عنوان «وصّاف» (توصيفگر) شناخته مى شدند، جزئيات دقيقى از همه ابعاد زندگى پيامبر صلى الله عليه و آله ترسيم كرده اند.

اين توصيف ها، شامل ويژگى هاى چهره و اندام و شمايل آن حضرت، ويژگيهاى اخلاق فردى، حالات شخصى و رفتار در خانه، در اجتماع، با دوستان و دشمنان، در جبهه و جنگ، در عبادات، نمازها، دعاها، ذكرها و تهجّدها، در لباس و منزل و خواب و بيدارى و مسواك و نظافت و ... مى شود.

ابتدا نگاهى به «شمايل» رسول خدا صلى الله عليه و آله مى افكنيم، سپس به سيره اخلاقى آن حضرت مى پردازيم.

توصيه حضرت صادق عليه السلام است كه:

«اتّبِعُوا آثارَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَسُنَّتَهُ فَخُذُوا بِها»؛(1)

از آثار و سنّت پيامبر خدا تبعيّت و به آنها عمل كنيد.


1- بحار الأنوار، ج 75، 216

ص: 14

1 شمايل پيامبر

ويژگى هاى جسمى و مشخّصات چهره و اندام حضرت رسول صلى الله عليه و آله در كتابهاى سيره و شرح حال آن حضرت، با عنوان «شمايل» به طور مبسوط بيان شده است.

هرچند كتاب حاضر، بيشتر به قصد آشنايى با شيوه عمل و سيره و رفتار آن پيامبر بزرگوار است، اما براى آنكه اين نوشته، خالى از بحث شمايل نيز نباشد، به برخى از اين ويژگى هاى ظاهرى و سيمايى وى، گذرا اشاره مى شود:(1) پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سيمايى پر ابهت و جذّاب داشت، قامتش متوسّط بود، رنگ چهره اش سفيد مايل به سرخى بود. ديدگانى بزرگ و سياه، ابروانى سياه و پيوسته، پيشانى


1- اين نكات، بطور مبسوط در كتابهايى همچون، مكارم الاخلاق، بحارالانوار ج 16 سنن النبى، مناقبِ ابن شهرآشوب ج 1 و ... آمده است.

ص: 15

بلند، بينى باريك و كشيده، شانه هاى پهن داشت. مژه هايش بلند، محاسنش پُرپشت، دندان هايش مرتب و سفيد، اندامش متعادل و موزون بود، كنار لب زيرين او خالى نقش بسته بود.

موى سرش نه خيلى مجعّد و گِره دار، و نه خيلى باز و افتاده بود. راه رفتنش با وقار، آرام و محكم بود، به پيش روى خود نگاه مى كرد و چنان راه مى رفت كه گويى به زمين سراشيب، راه مى رود. اندامى زيبا و خويى پسنديده داشت.

دانه هاى عرق بر چهره اش مثل مرواريد غلطان بود.

ميان دو كتفش «مُهر نبوّت» نمايان بود.

بلندى موى سرش تا بناگوشش مى رسيد. صدايش زيبا و دلنشين بود. ميان ابروانش رگى بود كه هنگام خشم، پر از خون مى شد و برآمده مى گشت. هنگام رضايت و خرسندى، چهره اش مى درخشيد.

گردنش سفيد و نقره گون بود. سينه و شكم با هم برابر بودند. بند دست هايش پهن، كف دستانش فراخ و كف پايش محكم و كلفت بود و گودى كف پايش از متعارف بيشتر بود.

چون به سويى و كسى نگاه مى كرد، با همه بدن توجه مى كرد. به چهره كسى خيره نگاه نمى كرد. نگاهش افتاده بود و به زمين بيش از آسمان مى نگريست. گونه هايش برجسته بود، نه پرگوشت، نه لاغر و استخوانى. سرى بزرگ داشت و متناسب با بدن، در سفيدى چشمانش كمى سرخى ديده مى شد. موهاى سفيد معدودى كه در سر و صورت داشت، به

ص: 16

واسطه خضاب، سبزه به نظر مى رسيد. اعضا و جوارحش عضلانى و محكم بود. هنگام تبسّم، دندان هايش چون دانه هاى تگرگ، نمايان مى شد و به زودى سفيدى دندان ها همچون برق، سريع زير لب ها پنهان مى شد. از راهى كه عبور مى كرد، مردم از عطر وجود آن حضرت پى مى بردند كه وى از آنجا گذشته است. به هر درختى و سنگى كه مى گذشت، به آن حضرت خضوع و سجود مى كردند. ديده هايش به خواب مى رفت، ولى قلبش آگاه بود. سايه اش بر زمين نمى افتاد.

بسيار با حيا بود و خنده رو.

خنده وى نيز از تبسم به قهقهه نمى رسيد. پرنده بالاى سرش پرواز نمى كرد و مگس بر آن حضرت نمى نشست و حشرات زهردار به آن حضرت نزديك نمى شدند. چون وحى بر آن حضرت نازل مى شد، حتّى در روزهاى سرد، بر پيشانى مبارك او دانه هاى عرق مى نشست.

اينها گوشه اى از شمايل زيباى رسول خاتم بود كه در روايات آمده است.

ص: 17

2 در خانه

اشاره

رفتار هركس در خانه، با همسر و فرزندان و بستگان، نشان دهنده شخصيت روحى و اخلاقى اوست.

به نمونه هايى از سيره پيامبر صلى الله عليه و آله در داخل خانه اشاره مى كنيم:

1- تقسيم وقت

رسول خدا صلى الله عليه و آله در خانه اوقات خود را به سه بخش تقسيم مى كرد:

بخشى براى «خدا». در اين بخش به عبادت و نماز و تهجّد مى پرداخت. بخشى براى «خانواده» و گفتگو و انس گرفتن با آنان و تأمين نيازهاى روحى و عاطفى و ... بخشى هم براى «خود» و «مردم»، چون در اوقات حضور آن حضرت در خانه نيز، مراجعين با وى كار داشتند. سؤال

ص: 18

مى كردند، مشكلاتى براى آنان پيش مى آمد، و وى از بخشى از وقت درون خانه، براى رسيدگى به امور مردم و برآوردن نيازهاى مختلف آنان استفاده مى كرد. آنچه گفته شد به روايت حضرت حسين بن على عليه السلام از امير المؤمنين عليه السلام است:

«و كانَ اذااوى الى مَنْزِلِه جَزّءَ دُخُولَه ثَلاثَةَ اجْزاء: جُزءاً لِلّه عزّوجَل، و جُزءاً لِاهلِهِ و جُزءاً لِنَفْسِه، ثُمّ جَزَّءَ جَزَئهُ بَيْنَه و بَيْنَ النّاسِ، فَيَرُدُّ ذلك عَلَى العامّةِ و الخاصّةِ و لا يَدَّخِرُ عَنْهُم شَيئاً»(1)

2- كمك در خانه

از فضايل يك انسان خودساخته، آن است كه در كارهاى خانه، به همسر خود كمك كند چه در نظافت خانه و وسايل، چه در امور طبخ و خوراك و چه هر كار ديگرى.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در خانه، كفش و لباس خود را وصله مى كرد، در را مى گشود، شير گوسفند و شتر را مى دوشيد، همراه خادم خانه گندم آرد مى كرد و اگر خدمتكار خسته مى شد، به او كمك مى كرد و وسايل وضوى خويش را خود برمى داشت و مى گذاشت:


1- مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 13.

ص: 19

«وَ كانَ يَخْصِفُ النَّعلَ، و يُرَقِّعُ الثَّوبَ، و يَفْتَحُ البابَ، و يَحْلِبُ الشاةَ و يَعْقِلُ البَعيرَ فَيَحْلِبُها، وَ يَطْحَنُ مَعَ الخادمِ اذا اعْيا، وَ يَضَعُ طَهورَهُ باللَيلِ بِيَدِهِ ....»(1)

3- هم غذايى با اهل خانه

اينكه كسى تنها غذا بخورد، يا حاضر نباشد افراد خانواده و خدمتكاران، با او بر سر يك سفره بنشينند و غذا بخورند، اخلاقى جاهلانه است و نشان از روحيه استكبارى مى دهد. اولياى خدا، متواضعانه با اهل خانه و خادمان هم غذا مى شدند و بر سر يك سفره مى نشستند.

رسول خدا صلى الله عليه و آله همه رقم غذا مى خورد و نسبت به نوع غذا و كيفيت طبخ، ايراد نمى گرفت و از آنچه خدا حلال كرده است، همراه با خانواده و خدمتكاران غذا مى خورد، آن هم نشسته بر زمين، چه در خانه خود و چه در ميهمانى، از هر چه آنان مى خوردند و در هر چه و بر هر چه آنان طعام مى خوردند. اگر مهمان مى آمد همراه با مهمان طعام مى خورد. محبوبترين غذا و سفره در نزد او، آن بود كه افراد بيشترى سر سفره نشسته باشند:

«كانَ رَسولُ اللَّهِ يأكُلُ كُلّ الاصْناف مِنَ الطَّعامِ وَ كانَ يأكُلُ ما احَلَّ اللَّهُ لَهْ مَعَ اهْلِهِ وَ خَدَمِهِ اذا اكَلُوا، وَ معَ مَنْ يَدْعُوهُ


1- بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 16، ص 227.

ص: 20

مِن المُسلِمين على الأرضِ، وَ على ما اكَلوُا عَلَيْهِ وَ مِمَّا اكَلُوا، الّا أَن يَنْزِلَ بِهِمْ ضَيْفٌ فَيَأكُلُ مَعَ ضَيْفِهِ وَ كانَ احَبُّ الطَّعامِ الَيهِ ما كانَ عَلى ضَفَفٍ»(1)

4- رختخواب ساده

ساده زيستى، در همه مظاهر زندگى آن حضرت آشكار بود. رختخواب او پوستى بود كه داخل آن ليفه و پوشال خرما پر شده بود. بالش او نيز چنين بود. زيراندازش يك عبا بود، كه گاهى هم آن را دولا مى كرد و بر آن مى نشست و يا مى خوابيد.

اغلب بر حصيرى مى خوابيد و جز آن، زير آن حضرت چيزى نبود و چون به رختخواب مى رفت، به پهلوى راست مى خوابيد و دست راست خود را زير صورت راست خود قرار مى داد:

على عليه السلام: «كانَ فَراشُ رَسوُلِ الَّله صلى الله عليه و آله عَبائَةٌ ... و كانَ لَهُ فَراشٌ مِنْ أدْمٍ حَشوُهُ ليفٌ، و كانَتْ لَهُ عَبائةٌ تُفْرَشُ لَهُ حَيْثُما إنْتَقَلَ وَ تُثَنّى ثِنْتَيْنِ وَ كانَ كثيراً ما يَتَوسَّدُ وَسادَةً لَهُ مِنْ أدمً حَشْوُها ليفٌ وَ يَجْلِسُ عَلَيْها ... وَ كانَ يَنام عَلى الحَصيرِ ليسَ تَحْتَهُ شْى ءٌ ...»(2)


1- مكارم الاخلاق، ص 26.
2- همان، ص 38.

ص: 21

5- خواب و بيدارى

به فرموده امام باقر عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگاه از خواب برمى خاست به سجده در پيشگاه خدا مى پرداخت. هنگام خواب، مسواك را بالاى سر خود مى گذاشت. همين كه بيدار مى شد، شروع مى كرد به مسواك زدن ... هر شب، سه بار مسواك مى زد: يك بار قبل از خواب، يك بار وقتى از خواب براى نماز شب بيدار مى شد، و يك بار هم وقتى كه مى خواست براى نماز صبح، از خانه به مسجد برود.

چون بيدار مى شد مى فرمود: «حمد خدايى را كه پس از مرگم مرا زنده كرد. پروردگارم آمرزنده و شكور است»(1)

6- احترام به واردين

حرمت نهادن به آن كه بر انسان وارد مى شود، شرط ادب است، و بى اعتنايى و برخورد متكبرانه، دور از اخلاق اولياى خداست.

رسول خدا صلى الله عليه و آله به كسى كه وارد بر آن حضرت مى شد، احترام مى كرد و يكى از نمودهاى اين احترام، آن بود كه زيرانداز خود را در اختيار او مى گذاشت و او را روى تشك


1- مكارم الاخلاق، ص 39.

ص: 22

خود مى نشاند و اگر او قبول نمى كرد، آن حضرت آن قدر تأكيد مى فرمود تا بپذيرد:

«وَ كانَ يُؤثِرُ الدّاخِلَ عَلَيْهِ بِالوَسادةِ الَّتى تَحْتَهُ، فَانْ ابى انْ يَقْبَلها عَزَمَ عَلَيهِ حتّى يَفْعَل»(1)

هرگاه كسى وارد مى شد و خدمت آن حضرت مى نشست پيامبر هرگز از مجلس او برنمى خاست و نمى رفت، تا اينكه خود آن شخص برخيزد و برود:

«ما قَعَدَ الى رَسوُلِ الَّلهِ رَجُلٌ قَطُّ حتّى يقُومَ»(2)

از سلمان فارسى نقل شده است كه: خدمت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله رسيدم، او بر بالشى و زيراندازى نشسته بود، آن را به طرف من افكند (تا بر آن بنشينم). آنگاه فرمود: «اى سلمان! هيچ مسلمانى بر برادر مسلمانش وارد نمى شود و او به عنوان اكرام و احترام، زيرانداز برايش نمى گسترد، مگر آنكه خداوند او را مى بخشايد».(3)


1- سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 53.
2- همان، ص 51.
3- همان.

ص: 23

3 در اجتماع

اشاره

نوع رفتار هر كس، نشان دهنده شخصيّت فكرى و روحى اوست. برخوردهاى حضرت رسول صلى الله عليه و آله، در اجتماع و با قشرها مختلف، مى تواند الگوى شايسته اى براى پيروان آن «رسول اسوه» باشد.

در اين بخش چند نمونه و موضوع مورد توجّه ما قرار مى گيرد:

1- مردم دارى

جاذبه شخصيتى هر كس، تا حدّ زيادى مرهون رفتار محبّت آميز او با مردم و ارزش قائل شدن به انسان هاست.

كسى كه در غم و شادى و راحت و رنج، همراه باشد و خود را از آنان جدا نداند و جدا نكند، قلعه دل ها را فتح مى كند. در «مناقب» روايت شده است:

ص: 24

«يُشَيِّعُ الجَنائِزَ وَ يعودُ الْمرضى فى اقْصَى الْمَدينَةِ».(1)

رسول خدا صلى الله عليه و آله به تشييع جنازه مى رفت و در دورترين نقطه شهر «مدينه» به عيادت مريض مى پرداخت.

گاهى فرزندان خردسال را به حضور پيامبر مى آوردند، تا به عنوان تبرك و بركت يافتن، براى او از خدا خير و نيكى بخواهد، يا نامگذارى كند. رسول خدا صلى الله عليه و آله به خاطر دلجويى بستگان آن فرزند، او را مى گرفت و در دامن خويش مى نهاد.

گاهى اتفاق مى افتاد كه كودك همانجا ادرار مى كرد.

بعضى ها كه حضور داشتند، بر سر فرزند داد مى كشيدند و حضرت آنها را نهى مى كرد، آنگاه دعا يا نامگذارى را به پايان مى برد و اين گونه خويشاوندان آن نوزاد را خرسند مى ساخت تا نپندارند كه پيامبر، از آن پيش آمد ناراحت و آزرده شده است. چون بيرون مى رفتند، حضرت برخاسته، لباسش را آب مى كشيد و پاك مى كرد.(2)

2- خنده رويى

لبخند، محبت مى آورد و كدورت را مى زدايد. از اين شيوه محبّت آور، رسول خدا فراوان استفاده مى كرد. اغلب خندان و متبسّم بود، مگر آنگاه كه قرآن فرود مى آمد، يا در حال وعظ و پند دادن بود.


1- بحارالانوار، ج 16، ص 228.
2- مكارم الاخلاق، ص 25.

ص: 25

رسول خدا صلى الله عليه و آله هم كلام خويش را با تبسّم مى آميخت، هم چهره اى خندان داشت، هم به چهره ديگران لبخند مى زد و خوشرويى و خوشخويى با مردم از خصلتهاى وى بود. در حديث است:

«كانَ اكْثَرَ النّاسِ تَبَسُّماً و ضِحْكاً فى وُجُوهِ اصْحابِه».(1)

بيش از همه، لبخند داشت و در روى يارانش خنده مى زد.

3- ادب در برخورد

حالت و گفتار هر كس در اوّلين لحظه برخوردش با مخاطبان آينه اى است كه درون را نشان مى دهد. سلام گفتن و دست دادن و مصافحه كردن، نشان ادب، تواضع و حسن خلق است.

در حديث آمده است:

«كانَ مِنْ خُلْقِهِ ان يَبْدَأَ مَنْ لَقِيَهُ بالسّلامِ».(2)

از خلق و خوى حضرت آن بود كه با هر كس برخورد مى كرد، آغاز به سلام مى نمود.

«اذا لَقِىَ مُسلِماً بَدَأَ بالْمُصافَحَة».(3)

هرگاه با مسلمانى ديدار مى كرد، با او دست مى داد.


1- المحجة البيضاء، فيض كاشانى، ج 4، ص 134.
2- المحجة البيضاء، فيض كاشانى، ج 4، ص 130.
3- سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 62.

ص: 26

در خود دست دادن نيز رعايت مى كرد تا دست خويش را زود عقب نكشد، تا مبادا طرف مقابل احساس بى علاقگى و سردى در برخورد پيدا كند:

«اذا لَقِيَهُ احَدٌ مِنْ اصحابِهِ فَناوَلَ بِيَدِهِ ناوَلَها ايّاهُ فلَمْ يَنْزَعْ عَنْهُ حَتّى يَكُونَ الرَّجُلُ هُوَ الّذى يَنْزِعُ عَنْهُ».(1)

هرگاه با يكى از اصحاب ملاقات مى كرد و آن شخص دست پيش مى آورد، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با او دست مى داد و دست خويش را از دست او جدا نمى كرد تا اين كه شخص مقابل دست خود را عقب بكشد و از دست آن حضرت درآورد.

4- تفقّد و احوالپرسى

آگاهى «پيشوا» از حال و وضع «پيروان» و خبرگيرى از مشكلاتشان و سر زدن به خانه هايشان نيز از اسباب نفوذ در دلهاست. رسول خدا صلى الله عليه و آله از ياران خود غافل نمى ماند و رابطه ها را همچنان زنده و قوى نگاه مى داشت. به روايت امام على عليه السلام:

«اذا فَقَدَ الرَّجُلَ مِنْ اخوانِهِ ثَلاثَةَ ايّامٍ سَأَلَ عَنَهُ، فَانْ كانَ غائِباً دَعا لَهُ و انْ كانَ شاهِداً زارَهُ و انْ كانَ مريضاً عادَهُ».(2)


1- مكارم الاخلاق، ص 17.
2- همان، ص 19.

ص: 27

هر گاه كسى از برادران دينى اش را سه روز نمى يافت (و در جمع مسلمانان نمى ديد) سراغ او را مى گرفت. پس اگر غايب و در سفر بود، برايش دعا مى كرد؛ اگر شاهد و حاضر در شهر بود، به ديدارش مى شتافت و اگر بيمار بود، به عيادتش مى رفت.

اين نشان دهنده رابطه اى صميمى با زيردستان است و مقتضاى «اخوّت دينى» همين يكدلى و صفا و محبّت است.

5- مردمى زيستن

آنچه آن حضرت را به مردم نزديك مى ساخت و با او احساس «خودى» مى كردند، رفتار مردمى و اخلاق متواضعانه و دور از تكلّف او بود. با آنكه از نظر فكر، علم، عصمت، پاكى و فضايل روحى و معنوى، در سطحى بالاتر از مردم بود و افراد عادى باافق معنويّت و كمال وجودى او فاصله هاى بسيار داشتند، اما نحوه معاشرت و برخورد رسول خدا صلى الله عليه و آله مردمى بود، هم در حرف زدن در سطح مردم سخن مى فرمود، هم در معاشرت، با توده خلق الله، خود را هم افق مى ساخت:

«يُجالِسُ الفُقَراءَ وَ يُؤاكِلُ المَساكينَ»(1)

با تهيدستان همنشين و با بينوايان هم غذا مى شد.


1- بحارالانوار، ج 16، ص 228.

ص: 28

به روايت زيد بن ثابت:

«كُنّا اذا جَلَسْنا الَيْهِ انْ اخَذْنا بِحَديثٍ فى ذِكرِ الآخِرَةِ اخَذَ مَعَنا وَ انْ اخَذْنا فِى الدّنيا اخَذَ مَعناوَ انْ اخَذْنا فى ذِكرِ الطَّعامِ وَالشَّرابِ اخَذَ مَعَنا ...»(1)

چنان بوديم كه هرگاه در خدمت او مى نشستيم، اگر شروع مى كرديم به سخن گفتن در ياد آخرت، با ما در همان موضوع صحبت مى كرد، و اگر به دنيا مى پرداختيم، او هم با ما از دنيا سخن مى گفت و اگر از خوردنى و نوشيدنى مى گفتيم، آن حضرت هم درباره همان با ما به سخن مى پرداخت.

اين نهايت مردمى زيستن آن بزرگوار بود و خود را تافته اى جدا بافته از مردم نمى دانست (اگر چه در واقع، چنان بود).

6- مراعات حال ديگران

رسول خدا صلى الله عليه و آله مظهر رأفت الهى و نسبت به مؤمنان «رؤوف و رحيم» بود، اين رأفت و رحمت، در موارد بسيارى از رفتار و سيره اش متجلّى بود، حتّى در نماز و خطبه و سخنرانى.

به فرموده امام على عليه السلام:


1- سنن النبى، ص 61.

ص: 29

«كانَ اخَفَّ النّاسِ صَلاةً فى تَمامٍ وَ كانَ اقْصَرَ النّاسِ خُطبةً وَ اقَلَّهُمْ هَذَراً».(1)

(در نماز جماعت و جمعه) در عين حال كه نمازش را تمام و كمال مى خواند، نمازش از همه سبك تر و خطبه اش از همه كوتاه تر بود و حرف هاى بيهوده و بى ثمر در سخنانش نبود.

گاهى كه در نماز صداى گريه كودكان به گوشش مى رسيد، نماز را سريع تر مى خواند و به پايان مى برد تا مادر آن كودك، به فرزندش برسد. رسول خدا صلى الله عليه و آله با آن كه اغلب، نمازهاى مغرب و عشاء را با فاصله مى خواند، ولى گاهى در سفرها، يا در شب هاى بارانى، يا آنگاه كه كارى فورى داشت، مغرب را دير و عشاء را زودتر مى خواند و بين دو نماز جمع مى كرد و مى فرمود: هر كه رحم نكند، به او رحم نمى شود:

«مَنْ لا يَرحَمُ، لا يُرحَمُ»(2)

7- روحيّه بزرگوارى

اين كه انسان، از خطاى ديگران در گذرد، عذرخواهى افراد را بپذيرد، كسى را بر لغزش هايش سرزنش و ملامت نكند، خواسته كسى را ردّ نكند، به سخن چينى و ذكر معايب


1- سنن النبى، ص 45.
2- همان، ص 248.

ص: 30

ديگران گوش ندهد، دست و دل باز و اهل جود و كرم باشد و ... همه نشانه هايى از روح با عظمت و اخلاقى كريمانه و بزرگوارانه است و همه آنچه ياد شد، در رسول خدا صلى الله عليه و آله جلوه گر بود و درباره آنها احاديث متعدّدى نقل شده است.

به نقل حضرت امير عليه السلام:

«كانَ رَسُولُ اللَّهِ اجْوَدَ النّاسِ كَفّاً وَ اكْرَمَهُمْ عِشْرَةً».(1)

رسول خدا صلى الله عليه و آله از همه مردم بخشنده تر و از همه مردم در معاشرت، بزرگوارتر بود. و در حديث ديگر است:

«يَقْبَلُ مَعْذِرَةَ المُعْتَذِرِ الَيْهِ».(2)

عذرخواهى كسى را كه او معذرت مى طلبيد، قبول مى كرد.

هرگز بدى را با بدى پاسخ نمى گفت، بلكه از بدهى هاى مردم درمى گذشت و آنان را مى بخشود و حالت عفو و صفح (كه توصيه قرآن است) داشت:

«وَلا يَجْزِى السَّيِّئَة بِالسيّئةِ وَ لكِنْ يَعْفُو وَ يَصْفَحُ».

انس بن مالك نقل مى كند كه من هشت سال (و در بعضى روايات، نه سال) خدمتگزارى پيامبر خدا را انجام دادم و هرگز نشد كه يك بار هم به من بفرمايد كه چرا چنين كردى و بر كار من عيبجويى يا ملامت و سرزنش كند!


1- مكارم الاخلاق، ص 17.
2- سنن النبى، ص 75.

ص: 31

دوست داشت كه دلى سرشار از صفا و محبّت نسبت به ياران داشته باشد و از اينكه در حضور او بدى ها و لغزش هاى ديگران را مطرح ساخته، او را دل چركين و ناراحت نسبت به اصحابش كنند، منع مى كرد و مى فرمود:

«لا يُبَلِّغُنى احدٌ مِنكُم عَنْ احَدٍ مِنْ اصحابى شَيئاً فَانى احِبُّ انْ اخْرُجَ الَيْكُم وَ انا سَليمَ الصَّدْرِ».(1)

هيچ كدام از شما، درباره يكى از اصحابم چيزى به من نگوييد و به گوشم نرسانيد (البته منظور گزارشهاى ناخوشايند و عيب جويى هاست) چرا كه من دوست دارم هرگاه نزد شما بيرون مى آيم، سينه و دلم نسبت به اصحابم، سليم و بى غل و غش باشد.

روشن است كه شنيدن معايب ديگران، خاطر انسان را مكدّر كرده، صفاى دل را مى برد.

8- صبورى و تحمّل

در مديريت اجتماعى و اخلاق معاشرت، صبر بر جفاها و تندى ها و صبورى در برابر ناملايمات و حرف هاى خشن ديگران، از عوامل عمده موفّقيّت است. حضرت رسول صلى الله عليه و آله اين خصلت ها را در اوج خود دارا بود.

روزى يك عرب باديه نشين سراغ پيامبر آمد و در


1- سنن النبى، ص 75.

ص: 32

برخورد، به شدّت رداى آن بزرگوار راكشيد، تا آنجا كه حاشيه ردا، بر گردن رسول خدا صلى الله عليه و آله خطّ انداخت و اثر گذاشت، آنگاه به آن پيامبر رؤوف خطاب كرد كه: يا محمّد! از آن اموال خدا كه در اختيار توست، دستور بده كه به من بدهند! حضرت به او توجّهى كرد، لبخندى زد و دستور داد كه چيزى به او بدهند!(1). شگفتا از اين همه عظمت روح و متانت و تحمّل!

اين صبورى، به خصوص نسبت به غريبان و ناآشنايان و تازه واردين بيشتر بود، چرا كه آنان بيشتر مى بايست جذب خلق و خوى والاى رسول الله صلى الله عليه و آله و مجذوب آيين آسمانى اسلام مى شدند. آنان كه مقام معنوى و عظمت آن حضرت را نمى دانستند، در سخن گفتن، چيز خواستن، برخورد كردن، گاهى گستاخانه و بى ادبانه رفتار مى كردند، امّا رفتار والا و حسن خلق نبوى از حدّت و شدّت آن مى كاست و شيفته «مكارم اخلاق» آن رسول اسوه مى شدند.

حضرت على عليه السلام مى فرمايد:

«يَصبِرُ لِلْغَريبِ عَلَى الجَفْوَةِ فى مَنْطِقِهِ و مَسألَتِهِ، حَتّى انْ كانَ اصحابُهُ لَيَستَجْلِبُونَهُ».(2)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در برابر جفا و تندى يك غريب در حرف


1- مكارم الاخلاق، ص 17.
2- همان، ص 15.

ص: 33

زدن و سؤال كردن و خواستنشان، آن قدر صبر و تحمّل از خود نشان مى داد كه اصحاب، تصميم مى گرفتند آن غريب را جلب و مؤاخذه كنند و نگذارند رسول خدا صلى الله عليه و آله مورد آزار قرار گيرد.

اى سوره عشق

اى آيه مهر

اى چشمه نور

اى پا نهاده بر بلنداهاى افلاك

اى همنشين بينوا بر بستر خاك

اى خوب، اى پاك!

در روزهاى تيره و شبرنگ «بطحا»

مشعل به كف، درد آشنا، ره مى گشودى

در اوج خشم و كينه ديرين يثرب

در سينه ها بذر محبّت مى فشاندى

پاك و مبرّا بودى از هر لغزش و عيب

اى شاهد غيب!

يادت گرامى باد، اى ياد معطّر

اى نامت احمد

نامت بلند و جاودان باد، اى محمّد!(1)


1- برگ و بار، جواد محدثى، ص 68

ص: 34

4 جلسات پيامبر

اشاره

كسانى كه با مردم معاشرت دارند، نحوه رفتارشان در جلسات، مى تواند جذب كننده يا دفع كننده باشد. براى الگوگيرى از رفتار پيامبر خدا صلى الله عليه و آله، به نمونه هايى از اخلاق آن حضرت در اين زمينه اشاره مى كنيم:

1- ياد خدا

عبوديت و بندگى، ايجاب مى كند كه عبد، هرگز از ذكر خدا و ياد مولايش غافل نشود، چه ذكرِ زبانى، چه ياد قلبى و چه نحوه عمل كه گوياى توجّه به خداوند است. و رسول خدا صلى الله عليه و آله چنين بود:

«وَ كانَ لا يَقُومُ و لا يَجْلِسُ الّا عَلى ذِكرِ اللَّه».(1)


1- بحارالانوار، ج 16، ص 228.

ص: 35

پيامبر جز با ياد خدا برنمى خاست و نمى نشست.

اين گونه حالات در نشست و برخاست و ياد پيوسته خدا، در همنشينان و معاشران نيز تأثير مى گذارد و آنان را هم به ياد خدا مى اندازد.

2- بى تكلّف

رسول خدا صلى الله عليه و آله در مجالس، جاى خاصّى را براى خويش تعيين نمى كرد. هر جا كه جا بود مى نشست و ياران را نيز به همين مسأله فرمان مى داد. روى زمين مى نشست و روى زمين غذا مى خورد:

«كانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَجْلِسُ عَلَى الأرضِ وَ يأكُلُ عَلَى الأرضِ».(1)

مثل بردگان بر زمين مى نشست و مى دانست كه بنده است، يعنى نمايش نمى داد و تظاهر نمى كرد، بلكه خصلتش چنين بود:

«يَجْلِسُ جُلُوسَ العَبْدِ وَ يَعْلَمُ انَّهُ عَبْدٌ».(2)

در جلسات، وقتى وارد مى شد، هر جا كه جا بود مى نشست، به ديگران هم چنين توصيه مى فرمود، به همه يكسان نگاه مى كرد تا كسى احساس تبعيض در نگاه و توجّه


1- بحارالانوار، ج 16، ص 222.
2- همان، ص 225.

ص: 36

به مخاطب، نكند.(1) ابوذر غفارى نقل مى كند:

رسول خدا صلى الله عليه و آله ميان اصحاب مى نشست، و گاهى كه فردى غريب و ناشناس مى آمد و آن حضرت را نمى شناخت، از جمع مى پرسيد كه پيامبر كدام يك از شماست؟ اين بود كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله درخواست كرديم اجازه فرمايد جايگاهى برايش بسازيم كه آنجا بنشيند تا افراد غريب، او را بشناسند.

با موافقت پيامبر، دكّه و سكو مانندى از گِل برايش بنا كرديم، آن حضرت روى آن مى نشست و ما هم در دو طرف پيامبر مى نشستيم.(2) انس بن مالك نقل مى كند:

هرگاه نزد پيامبر مى آمديم، حلقه وار مى نشستيم.(3) و اين گونه حلقه وار و دور هم نشستن، نشانه بى تكلّفى در جلسات، و پرهيز از تشريفات و در قيد و بند «جاى خاص» نبودن است.

3- جلوس مؤدّبانه

نحوه نشستن در حضور ديگران، فرهنگ و تربيت انسان را نشان مى دهد. پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله بيش از همه ادب


1- مكارم الاخلاق، ص 14.
2- همان، ص 16.
3- بحارالانوار، ج 16، ص 236.

ص: 37

اجتماعى را مراعات مى كرد. هرگز ديده نشد كه پاى خود را در حضور ديگران، دراز كند:

«وَ ما رُئِىَ مُقدِّماً رِجْلَهُ بَيْنَ يَدَىْ جَليسٍ لَهُ قَطٌّ».(1)

رسول خدا صلى الله عليه و آله اغلب رو به قبله مى نشست، و به كسانى هم كه خدمتش مى رسيدند، احترام و تكريم مى كرد و گاهى زيرانداز يا عباى خود را براى آنان مى گسترد تا روى آن بنشينند، با آنكه هيچ گونه قرابت و خويشاوندى ميانشان نبود، ولى ديگران را روى جايگاه خود مى نشاند.(2) پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله تا آنجا ادب مجلس را رعايت مى كرد كه زانوهاى خويش را در برابر چشم ديگران، قرار نمى داد، رفتارى كه گاهى عربها داشته و دامن لباس را بالا مى زدند و ساقها و زانوان لختشان ديده مى شد، اما آن حضرت، همواره پاها و زانوهاى خويش را مى پوشاند:

«ما اخْرَجُ رُكْبَتَيْهِ بَيْنَ يَدَىْ جَليسٍ لَهُ قَطُّ».(3)

وقتى براى غذا، سر سفره مى نشست، زانوان و قدم هاى خويش را جمع مى كرد و مثل نمازگزار و حالت تشهد مى نشست، ليكن يكى از دو زانو روى ديگر متمايل مى شد و مى فرمود: من بنده ام، مثل بندگان مى خورم و مثل


1- بحارالانوار، ج 16، ص 236.
2- المحجة البيضاء، ج 4، ص 131؛ بحارالانوار، ج 16، ص 240.
3- مكارم الاخلاق، ص 17.

ص: 38

بندگان مى نشينم.(1) مردى وارد مسجد شد و به حضور پيامبر رسيد. حضرت رسول صلى الله عليه و آله تنها نشسته بود، اما در عين حال، جا به جا شد و براى مرد تازه وارد، جا باز كرد. آن مرد گفت: يا رسول اللَّه! جا كه وسيع است! حضرت فرمود: حق مسلمان بر مسلمان ديگر آن است كه وقتى ديد مى خواهد نزديك او بنشيند، برايش جا باز كند و جا به جا شود.(2)

4- حفظ حريم ها

گاهى بيان كاستى ها و زشتى ها و عيوب ديگران نُقل مجالس است و به انتقاد از اين و آن سپرى مى شود و حريم ها مراعات نمى گردد.

به روايت امير المؤمنين عليه السلام: مجلس پيامبر، مجلس بردبارى، شرم و حيا، صدق و امانت بود، سر و صدا و فرياد در آن مجلس شنيده نمى شد، حرمت افراد مورد هتك قرار نمى گرفت، و در پى لغزش ديگران و عيب جويى از آنان نبودند، همه اهل پيوند و صفا و ارتباط بر محور تقوا بودند، بزرگان و سال خوردگان مورد تكريم و احترام قرار مى گرفتند، به خردسالان، ترحّم و شفقت مى شد و افراد نيازمند و مراجعانى را كه كار داشتند، مراعات مى كردند و


1- المحجة البيضاء، ج 4، ص 135.
2- بحارالانوار، ج 16، ص 240.

ص: 39

پناهگاه و مأمنى براى غريبان بودند:

«مَجْلِسُهُ مَجْلِسُ حِلْمٍ وَ حَياءٍ و صِدْقٍ و امانَةٍ، وَ لا تُرْفَعُ فيهِ الأصواتُ ...».(1)

چنين مجلسى، زمينه ساز تربيت روحى و ادب اجتماعى است. اين فرهنگ را از پيامبر صلى الله عليه و آله آموخته بودند.

در محضر آن حضرت، وقتى سخن گفته مى شد، همه گوش مى كردند، سخن يكديگر را قطع نمى كردند، پاى سخنرانى رسول خدا صلى الله عليه و آله، سراپا گوش بودند، آن چنان كه گويى پرنده بر سرشان نشسته است. چون كلام پيامبر تمام مى شد، آنان آغاز به سخن مى كردند. هنگام سخن گفتن ديگرى نيز تا پايان كلامش صبر مى كردند و وارد سخنان او نمى شدند.(2) در حضور آن حضرت، اگر سخنى هم درباره ديگران گفته مى شد، سخن از نيازها و حاجت هايشان بود تا به تأمين و رفع آنها اقدام شود. خود آن حضرت سفارش فرموده بود كه حاجت و نياز كسانى را كه دسترسى به من ندارند، به من اطلاع دهيد، چرا كه خداوند در قيامت، قدم هاى كسانى را بر صراط، استوار مى دارد كه حاجتِ حاجتمندان و گرفتارىِ درماندگان را به افراد توانگر و مسؤولان و زمامداران برسانند. اين بود كه در خدمت آن حضرت، سخن از اين گونه


1- سنن النبى علامه طباطبايى، ص 17.
2- همان.

ص: 40

نيازها بود و مجالى نمى داد كه از عيوب و لغزش هاى ديگران صحبت شود:

«... لا يُذْكَرُ عِندَهُ الّا ذلِكَ وَ لا يُقبَلُ مِنْ احدٍ عَثْرَةٌ».(1)

5- رسيدگى به مشكلات

محضر رسول خدا صلى الله عليه و آله جلسه طرح نيازها از سوى مردم و پاسخگويى و اجابت از سوى آن حضرت بود. از اين رو از با بركت ترين مجالس محسوب مى شد. وقتى كسى در خدمت پيامبر بود و نياز و كار را مطرح مى كرد، آن حضرت آن قدر تحمّل مى كرد و گوش مى داد تا سخن او به پايان برسد. اگر در توانش بود، حاجت او را برمى آورد، وگرنه با گفتارى دلنشين او را خرسند مى ساخت. آن قدر تحمّل نشان مى داد كه طرف برخيزد و برود، نه اينكه پيامبر، كلام او را نيمه كاره رها كند و در پى كار خويش رود.(2) حضرت مى فرمود: حق مجالس را ادا كنيد.

مى پرسيدند: حقّ مجالس چيست؟

مى فرمود: چشم هايتان رااز ناروا بپوشيد، پاسخ سلام را بدهيد، نابينا را راهنمايى كنيد، امر به معروف و نهى از منكر كنيد.(3)


1- بحارالانوار، ج 16، ص 151.
2- مكارم الاخلاق، ص 17.
3- همان، ص 26.

ص: 41

در محضر پيامبر، كسانى قرب و منزلت بيشترى داشتند و از ياران ويژه وى به شمار مى رفتند كه خيرخواهى شان نسبت به مسلمانان بيشتر و مواسات، كمك رسانى و ايثارشان نسبت به مردم افزون تر باشد.(1) به روايت على عليه السلام كسانى كه با آن حضرت كار داشتند و براى رفع حاجت در خانه خدمتش مى رسيدند، بعضى يك حاجت داشتند، برخى دو حاجت و بعضى داراى نيازهاى متعدّد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اوقات خويش را صرف آنان مى كرد و مشكلاتشان را برطرف مى كرد و وقت خويش را به تناسب كار و حاجت آنان تقسيم مى كرد و در اختيار آنان مى گذاشت.(2) محضر رسول اكرم صلى الله عليه و آله همواره پربار بود، هم از جهت شناختِ معارف دينى و هم الهام گيرى از اخلاق و سلوك اجتماعى و گرايش و عنايت به عبادات و تكاليف. آنان كه شرفياب خدمتش مى شدند، بى بهره و دست خالى برنمى گشتند، يا فهم دينى آنان افزوده مى شد، يا در درجات معنوى رشد مى كردند، و حتى بهره مادى هم مى بردند.

به اين گزارش علوى عليه السلام دقت كنيد:

«يَدْخُلُونَ رُوّاداً وَ لا يَفْتَرِقُونَ الّا عَنْ ذَواقٍ


1- بحارالانوار، ج 16، ص 151.
2- سنن النبى، ص 15.

ص: 42

وَيَخْرُجُونَ ادِلَّةً».(1)

افراد، براى درك فيض و طلب علم، شرفياب حضورش مى شدند و بى اينكه چيزى بچشند، متفرّق نمى شدند و چون برمى گشتند، راهنمايانى بودند!) هم بهره مندى مادى و هم تغذيه روحى و معنوى.

6- احترام به ديگران

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله سعى مى كرد در حضور او حرمت اشخاص حفظ شود و احساس كرامت و عزّت كنند.

يكى از نمادهاى اين حرمت گذارى، مراعات حال تازه واردين و جادادن به آنان است. مردى وارد مسجد شد، در حالى كه پيامبر تنها نشسته بود. حضرت كمى جابه جا شد و براى او جا باز كرد. آن مرد گفت: يا رسول اللَّه! جا وسيع است. فرمود: حق مسلمان بر مسلمان ديگر آن است كه چون ديد مى خواهد كنار او بنشيند، برايش جا باز كند.(2) از توصيه هاى آن حضرت اين بود كه هر گاه بزرگ يك قوم نزد شما آمد، به او اكرام و احترام كنيد:

«اذا أتاكُم كَريمُ قَوْمٍ فَاكرِموهُ»؛(3)

و خود نيز در عمل چنين رفتارى داشت.


1- سنن النبى، ص 15.
2- بحار الانوار، ج 16، 240
3- مكارم الاخلاق، ص 24

ص: 43

5 سخن گفتن

اشاره

«كيفيت سخن گفتن» با ديگران، نشانه ميزان خردمندى و حدّ و حدود شعور و ادب انسان است، در اين بخش، اشارتى به سيره حضرت رسول صلى الله عليه و آله در مورد سخن گفتن داريم، تا در اين موضوع كه مورد ابتلاى همگان است به آن حضرت اقتدا و تأسى كنيم:

1- كلام مفيد و مربوط

بسيارى از سخنان كه بر زبان جارى مى شود، كم فايده و بيهوده است، سزاوار است كه انسان خود ساخته، بر زبان و گفتار خود، كنترل و مراقبت داشته باشد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله زبان خويش را نگه مى داشت و به كار نمى انداخت، مگر در امورى كه به آن حضرت مربوط باشد، يا سودمند باشد، وقتى هم سخنى مى فرمود، الفت بخش و وحدت آفرين بود، نه

ص: 44

عامل تفرقه و موجب بد دلى و كدورت افراد، نسبت به يكديگر:

«كانَ صلى الله عليه و آله يَخْزِنُ لِسانَه الّا عَمّا يَعْنيهِ وَيُؤَلِّفُهُمْ وَلا يُنَفِّرُهِمْ».(1)

2- در سطح مخاطبين

خردمند در سخن گفتن، سطح فكر و ميزان كشش و معلومات طرف را حساب مى كند. زيرا سخنان نامناسب با عقل و فكر مخاطبين، هم سبب خستگى و ملامت آنان از گوش دادن مى شود، و هم آنان را به برداشت هاى غلط يا انديشه هاى انحرافى مى كشاند. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با آنكه عقل كلّ بود و داناى همه اسرار و معارف والا، اما در سخن گفتن، سطح شعور و ظرفيّت طرف را مى سنجيد.

امام صادق عليه السلام فرموده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله هرگز با مردم، با عمق عقل و درك خود سخن نگفت و مى فرمود: ما پيامبران، مأموريم كه با مردم به اندازه عقل آنان حرف بزنيم، نه به قدر فهم خودمان:

«ما كَلَّمَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله العِبادَ بِكُنْهِ عَقْلِهِ قَطُّ، قالَ رسولُ اللَّه صلى الله عليه و آله انّا مَعْشَرُ الأنبياءِ امِرْنا انْ نُكَلِّمَ النّاسَ عَلى قَدْرِ عُقُولِهِمْ».(2)


1- بحار الانوار، ج 16، ص 151.
2- همان، ص 280.

ص: 45

اين شيوه، براى همه كسانى كه با سخنرانى، تدريس و تأليف با مردم مرتبطند، درس و الگوست، تا از اين طريق، يعنى سخن و نوشتارى روشن، مفهوم و مردمى استفاده كنند، تا به راحتى با مخاطبين، ارتباط برقرار كنند. سخنان پيامبر، روشن، گويا، واضح بود، چنانكه هر شنونده اى آن را مى فهميد:

«كانَ كَلامُهُ فَصلًا يَتَبَيَّنُهُ كُلُّ مَنْ سَمِعَهُ».(1)

3- هنر گوش دادن

صبورى و تحمل گاهى هم در بعد گوش دادن به سخنان ديگران تبلور پيدا مى كند. افراد عجول و كم ظرفيّت تنها دوست دارند حرف بزنند. نه تحمّل گوش دادن دارند، نه حوصله اينكه تا پايان يافتن سخنان طرف، تحمل و سكوت كنند.

حضرت رسول صلى الله عليه و آله هم اصحاب را چنان عادت داده و تربيت كرده بود كه حرف گوينده را تا پايان گوش مى دادند و ساكت بودند تا از سخن گفتن فراغت يابد، و هم خود آن حضرت هرگز كلام كسى را قطع نمى كرد:

«مَنْ تَكَلَّمَ انْصَتُوا لَهُ حتّى يَفْرَغ». «وَلا يَقْطَعُ عَلى احَدٍ كلامَهُ».(2)


1- مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 23.
2- بحارالانوار، ج 16، 153.

ص: 46

4- سخن با تبسّم

از نمودهاى حسن خلق، آميختن سخن با لبخند است.

هم جاذبه مى آفريند، هم سخن را دلنشين تر مى سازد.

سخن گفتن پيامبر صلى الله عليه و آله آميخته به تبسمى مليح و دلنشين بود:

«كانَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله اذا حَدَّثَ بِحَديثٍ تَبَسَّمَ فى حَديثِهِ».(1)

گاهى هم با ديگران، با گفتار خويش، مزاح و شوخى مى كرد، با اين هدف و قصد كه آنان را مسرور و خرسند سازد.(2)

5- خلاصه گويى

پر حرفى، آزار دهنده شنونده است و او را خسته مى كند. سخنرانى هاى طولانى موجب گريز افراد از جلسات مذهبى، يا نماز جمعه و مجالس وعظ مى گردد. رسول اكرم صلى الله عليه و آله كه همه كلماتش نور و حكمت و آموزنده بود، رعايت مى كرد كه خطبه هايش كوتاه باشد:

«كانَ اقْصَرَ النّاسِ خُطبةً وَاقَلَّهُ هَذَراً».(3)


1- سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 48.
2- همان.
3- بحار الانوار، ج 16، ص 237، مكارم الاخلاق، ص 23.

ص: 47

در عين كمال نماز، خطبه هايش كوتاه ترين بود و كمترين سخن بيهوده و غير لازم نداشت.

اين رعايت حال مردم و «مردم دارى» او را نشان مى داد.

6- همدلى و همزبانى با مردم

از جلوه هاى ديگر مردم دارى و مردمى زيستن آن حضرت آن بود كه در جلسات با مردم به سخن مى پرداخت و از همان سخنان مى گفت كه آنان مى گفتند، در طرح مشكلات اجتماعى و مسائل روز مرّه و گرفتارى هاى زندگى، يا طرح موضوعات دينى و دنيوى و اخروى با آنان هم آوا و هم سخن مى شد، نه آنكه خويش را جدا از مردم به حساب آورد و در گفتگوها با مردم محشور و مخلوط نشود.

زيد بن ثابت نقل مى كند:

«هر گاه نزد پيامبر مى نشستيم، اگر سخنى در ياد آخرت مى گفتيم با ما هم سخن مى شد.»(1) گاهى براى آنكه سخنش كاملًا براى طرف مقابل مفهوم و بى ابهام باشد، آن را سه بار تكرار مى فرمود:

«كانَ رَسُول اللَّه صلى الله عليه و آله اذا حَدَّثَ الحديثَ او سَأَلَ عَنِ الأمرِ كَرَّرهُ ثلاثاً لِيَفْهَمَ ويُفهَمَ عَنْهُ».(2)


1- بحار الانوار، ج 16، ص 235.
2- مكارم الاخلاق، ص 20.

ص: 48

7- كنترل زبان در حال خشم

حضرت رسول صلى الله عليه و آله ديرتر از همه خشمگين و عصبانى مى شد و زودتر از همه هم عفو مى كرد و در مى گذشت. و در حال خشم و رضا يكسان سخن مى گفت. يعنى نه رضا و خرسندى، او را به گزافه گويى و تملّق مى كشاند و نه عصبانيت او را از مرز حق بيرون مى برد. اين ميزان تقوا و اراده قوى است كه انسان در حال غضب، حق و باطل را به هم نياميزد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در حال رضا و غضب، چيزى جز حق نمى گفت:

«وَ كانَ فِى الرِّضا وَالغَضَبِ لايَقُولُ الّا حَقّاً».(1)

اين ها گوشه هايى از «اخلاق كريمه» پيامبر خاتم است كه از سوى خداوند به «خلق عظيم» ستوده شده است و بجاست كه پيروان او در رفتار و گفتار از مولا و مقتدايشان پيروى كنند و سخن گفتنشان براساس، حق رضاى الهى، مردم دارى، روشنگرى، صبورى، و تحمل، كوتاه و جذاب باشد و «ادب در گفتار» شاخصه ادب اجتماعى امّت محمد صلى الله عليه و آله محسوب گردد.


1- سنن النبى، ص 76.

ص: 49

6 راه رفتن

اشاره

حالات ظاهرى انسان گاهى آينه درون نماى اوست. نحوه «راه رفتن» نيز به نوبه خود گوياى خصلت هاى شخصيتى افراد است. حضرت رسول صلى الله عليه و آله در كيفيت راه رفتن هم شيوه خاصى داشت كه به آن اشاره مى كنيم:

1- مشْىِ استوار

محكم و استوار راه رفتن، نشانه صلابت روحى و قدرت درونى است. البته در حدّى كه به شكل غرور و تكبر در نيايد. نحوه راه رفتن حضرت رسول، استوار و متين و با قدرت و استوارى بود. به نقل ابن عباس:

«كانَ رَسُولُ اللَّهِ اذا مَشى، مَشى مَشياً يُعْرَفُ انَّهُ لَيسَ

ص: 50

بِمَشىِ عاجزٍ وِلابِكَسْلانَ».(1)

مشى محكم نشانه عاجز و سست و كسل نبودن حضرت بود.

در نقل ديگر از حضرت على عليه السلام آمده است كه چنان راه مى رفت كه گويى در سراشيبى گام برمى دارد، شيوه اى كه پيش از آن و بعد از آن ديده نشده است.(2) به نقل جابربن عبداللَّه انصارى:

«كانَ رسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فى اخْرَياتِ النّاسِ يُزجِى الضَّعيفَ وَ يُرْدِفُهُ وَيَدُلُّهُمْ».(3)

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در اواخر مردم راه مى رفت، ناتوانان را كمك مى كرد و بر مركب خويش سوار مى نمود و آنان را راهنمايى مى كرد.

2- تند، اما باوقار

رعايت اعتدال در رفتار، سيره پيامبرانه است. گاهى تند رفتن، به سبُكى و خفّت مى انجامد، گاهى هم آرام و سنگين راه رفتن سر از تكبر و غرور در مى آورد. ايجاد موازنه در راه رفتن، به حالتى كه نه مغرورانه باشد، نه سبك و نه عاجزانه


1- بحار الانوار، ج 16، ص 236.
2- همان، نيز: سنن النبى، ص 46.
3- مكارم الاخلاق، ص 22، سنن النبى، ص 71.

ص: 51

چيزى است كه در رفتار آن حضرت مشهود بود.

به نقل هند بن ابى هاله تميمى:

«يَمشى هَوْناً، سريعَ المَشْيَةِ ....»(1)

آن حضرت با آرامش و وقار راه مى رفت، در عين حال، تند و چابك بود.

3- مراعات افراد پياده

گاهى سواره از حال پياده بى خبر است. سوار بر مركب پيش مى تازد و افراد بى وسيله و مركب را پشت سر مى گذارد، يا با بى اعتنايى از كنار آنها مى گذرد. بى توجهى به پيادگان نوعى غرور را همراه دارد و سوار نكردن بر وسيله نقليه خويش، نوعى عمل غير انسانى و دور از عواطف بشرى است.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله اگر گاهى سواره بود، اجازه نمى داد كه كسى يا كسانى پياده همراه وى و ملازم ركاب، مسير را طى كنند و او سواره باشد. يا پياده را هم سوار مى كرد، يا مى فرمود كه: برو و فلان جا منتظر من باش:

«انَّ رَسُولَ اللَّه صلى الله عليه و آله لايَدَعُ احداً يَمشى مَعَهُ اذا كانَ راكِباً حتّى يَحْمِلَهُ مَعَهُ، فَانْ ابى قال: تَقَدَّمْ امامى وَادْرِكْنى فِى المَكانِ الّذى تُريدُ».(2)


1- مكارم الاخلاق، ص 12.
2- بحار الانوار، ج 16، ص 236. مكارم الاخلاق، ص 22.

ص: 52

4- وابسته نبودن به مركب

برخى از روى تنبلى و بى حالى، حاضر به پياده روى نيستند. برخى هم اگر سواره رفت و آمد مى كنند، نوع وسيله نقليه برايشان مهم است و اگر مدتى بر وسيله عالى سوار مى شده اند، عوض كردن آن و استفاده از مركب ساده تر برايشان دشوار است. اين نشانه نوعى وابستگى به «دنيا» است و تبديل شدن «وسيله» به «هدف»!

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله گاهى سوار اسب يا استر مى شد. گاهى سوار بر الاغ و گاهى هم سوار بر درازگوش بى پالان و كسى را هم همراه خود سوار مى كرد و اگر هم وسيله اى نبود، پياده و يا بدون عبا و عمامه راه مى رفت. در تشييع جنازه شركت مى كرد و گاهى براى عيادت مريض به دورترين نقطه شهر مى رفت.(1) اين نشان از حرّيت و وارستگى و زندگى مردمى و بى تكلّفى او دارد.

تكلّف گر نباشد خوش توان زيست تعلّق گر نباشد خوش توان مرد

5- عوض كردن مسير

حضرت رسول صلى الله عليه و آله گاهى از راهى كه مى رفت در


1- سنن النبى، ص 74.

ص: 53

بازگشت از راه ديگرى بر مى گشت نه همان راه اوليه اين كار، يا يك اقدام امنيتى بود تا از خطرهاى احتمالى و كمين دشمنان مصون بماند يا همچنانكه در حديثى از حضرت رضا عليه السلام نقل شده است، زمينه افزايش رزق و روزى بوده است. به اين معنى كه در تنوع راه عبور، هم انسان هاى بيشترى را مى بيند و تقويت روابط اجتماعى انجام مى گيرد، هم مردم و شهر و تلاش ها را مى بيند و خوداين معاشرت با طيف وسيع ترى از مردم، سبب رونق كار اجتماعى انسان و در نتيجه افزايش رزق اوست.

گرچه راه رفتن و عبور و مرور، چه سواره و چه پياده چيز ساده و پيش پا افتاده اى جلوه مى كند، ولى همين مسأله مى تواند با الهام از اسوه هاى مكتب و شيوه رفتارى اولياى دين، وضعيّت مطلوب و به سامانى داشته باشد.

امروز «فرهنگ ترافيك» و آداب رفت و آمد در جاده ها (چه داخل شهر و چه بيرون) و نحوه تردّد انسان ها در معابر و گذرگاه، از مسائل مهم اجتماعى است.

غرور و خيره سرى و بى مبالاتى در مشى و رفت و آمد، امروز در شكل هاى جديدترى بروز مى كند. اميد است كه شيوه رسول اللَّه صلى الله عليه و آله سرمشق امت او باشد و راه رفتنى متواضعانه را پيش گيرند.

ص: 54

7 آراستگى

اشاره

خدا زيباست و زيبايى را دوست دارد. اين نكته كه مضمون احاديث مكرر است.(1) در شكل ظاهرى و هيئت آشكار انسان هاى مسلمان هم تجلّى مى يابد و خداوند زيبايى و آراستگى را براى بندگان و در مؤمنان هم مى پسندند و ژوليدگى و در هم ريختگى را برآنان روا نمى دارد.

به فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام

«التَّجَمُّلُ مِن اخلاقِ المُؤمِنين».(2)

آراستگى از اخلاق مؤمنان است.

رسول اكرم صلى الله عليه و آله نيز فرموده است: «انَّ اللَّهَ يُبْغِضُ الوَسَخَ وَالشَّعَثَ».(3)


1- «انَّ اللَّه جميلٌ يُحِبُ الجمالَ»، على عليه السلام وسائل الشيعه، ج 3، ص 340.
2- غرر الحكم، آمدى.
3- نهج الفصاحه، حديث شماره 741.

ص: 55

پروردگار، چركى و ژوليدگى را دشمن مى دارد.

با توجه به مطلوب بودن تجمّل و آراستگى از ديد اسلام به بررسى گوشه هايى از اين شيوه رفتارى، در سيره پيامبر خدا مى پردازيم:

1- آينه و شانه

آراستگى سر و صورت و وضعيت موى چهره و سر، نشان اهميّت دادن به اين سنّت اسلامى است. رسول خدا در آينه نگاه مى كرد، موى سر خود را شانه مى زد، گاهى هم به جاى آينه، در ظرف آب نگاه مى كرد و موى سر خود رامرتب مى ساخت و علاوه بر اينكه خود را براى خانواده آراسته و مهيا مى كرد، براى برادران دينى هم خود را مى آراست:

«وَ كانَ صلى الله عليه و آله يَنْظُرُ فِى المِرآةِ وَيُرَجِّلُ وَيَمْتَشِطُ وَرُبّما نَظَرَ فِى الماءِ وَسَوّى جَمَّتَهُ فيهِ و لقد كانَ يَتجَمَّلُ لَاصْحابِهِ فَضلًا عَلى تَجَمُّلِهِ لَاهْلِهِ».(1)

همسرش عايشه، ديد كه آن حضرت در ظرف آبى نگاه مى كند كه در اتاق اوست و خود را مى آرايد، گفت: پدر و مادرم فدايت! تو پيامبرى و بهترين آفريدگان، چرا چنين مى كنى؟ فرمود:

«انَّ اللَّهَ تعالى يُحِبُّ مِنْ عَبْدِهِ اذا خَرَجَ الى اخْوانِهِ انْ


1- بحار الانوار، ج 16، ص 249.

ص: 56

يَتَهَيَّأَ لَهُمْ وَيَتَجَمَّلَ».(1)

خداوند از بنده اش اين را دوست دارد كه هر گاه نزد برادران دينى اش بيرون مى رود، خود را براى آنان آماده و آراسته سازد.

اين شيوه سبب جذب و جلب ديگران مى شود و نفوذ دعوت تبليغى يك پيشوا را افزايش مى دهد.

آن حضرت با شانه، سر خود را شانه مى كرد. همسرانش مراقب و منتظر بودند كه وقتى از موهاى سر و صورت او مى ريخت، آنها را جمع مى كردند. تار موهايى كه گاهى نزد مردم به عنوان تبرك مانده بود از همان موها بود. وى گاهى روزى دوبار محاسن خود را شانه مى زد و پس از شانه زدن شانه را در جاى مخصوص خود مى گذاشت.(2)

2- خوشبويى

از نشانه هاى ديگر آراستگى، استفاده از عطريات و مواد خوشبو كننده است، كه هم عامل نشاط و روحيه خود شخص معطر است و هم به ديگران نشاط و مسرّت مى بخشد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله آن قدر عطر و و مواد خوشبو كننده بر سر و صورت خود مى زد، كه گاهى جلوه و براقى آن در موهاى


1- بحار الانوار، ج 16، ص 249.
2- مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 33.

ص: 57

سرش ديده مى شد، با مشك و عنبر خود را خوشبو مى ساخت، گاهى هم با «عود» و «غاليه» خود را معطر مى كرد.(1) خرج كردن در اين راه بسيار پسنديده است و اسراف هم به حساب نمى آيد. به روايت امام صادق عليه السلام:

«كانَ رَسُولُ اللَّهِ يُنْفِقُ عَلَى الطّيبِ اكثَرَ مِمّا يُنْفِقُ عَلَى الطَّعامِ».(2)

پيامبر خدا، بيش از آنچه كه براى خوراكى و طعام خرج كند، در راه عطريات خرج مى كرد.

اين است اخلاق پيامبرانه! چه عيب دارد كه بخشى از مخارج روزانه مسلمانان را، هزينه هاى بهداشتى و تميزى و آراستگى و خوشبويى آنان تشكيل دهد؟! امام صادق عليه السلام مى فرمايد:

«ما انْفَقْتَ فِى الطّيبِ فَلَيسَ بِسَرَفٍ».(3)

آنچه در راه عطريات خرج كنى، اسراف نيست.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه از كوچه و گذرگاهى مى گذشت، پس از عبورش، آنان كه از آن مسير مى گذشتند، از رايحه خوش بر جاى مانده مى دانستند كه پيامبر از اين كوچه گذشته است! هر گاه عطرى به او عرضه مى شد، از آن استفاده


1- مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 34.
2- بحار الانوار، ج 16، ص 248.
3- مكارم الاخلاق، ص 41.

ص: 58

مى كرد و مى فرمود: بوى آن خوش است، سنگينى هم ندارد! و استفاده از بوى خوش را هميشه دوست داشت و از آن لذّت مى برد.(1) به فرموده امام صادق عليه السلام رسول خدا هر جمعه عطر مى زد و خود را خوشبو مى ساخت و اگر عطرياتى هم در اختيار نداشت روسرى بعضى از همسرانش را آب پاشيده بر سر و روى خود مى كشيد تا خوشبو گردد.

«كانَ رَسولُ اللَّهِ يَتَطَيّبُ فى كُلِّ جُمْعَةٍ فَاذا لَم يَجِد اخَذَ بَعْضَ خُمُرِ نِسائِهِ فَرَشَّهُ بِالماءِ وَيمَسَحُ بِهِ».(2)

3- بهداشت بدن

استحمام كردن، شستشو، نظافت بدن و زدودن موهاى آن از عوامل تأمين سلامتى و نظافت و از نشانه هاى آراستگى است. گرفتن ناخن، چيدن موى شارب، زدودن موهاى زير بغل نيز از همين نمونه هاست.

پيامبر اكرم جمعه به جمعه موهاى زائد بدن را مى زدود، ناخن هايش را مى گرفت شاربش را كوتاه مى كرد.(3) به روايت امام صادق عليه السلام:


1- بحار الانوار، ج 16، ص 249.
2- مكارم الاخلاق، ص 41.
3- سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 94.

ص: 59

«و كان صلى الله عليه و آله يُقَلِّمُ اظفارَهُ وَيَقُصُّ شارِبَهُ يَومَ الجمعَةِ قبلَ انْ يَخْرُجَ الى الصَّلاةِ».(1)

آن حضرت روز جمعه پيش از آنكه براى برپايى نماز جمعه از خانه بيرون رود، ناخن هايش رامى چيد و شارب خود را كوتاه مى كرد.

چيدن ناخن و كوتاه كردن مو به بهداشت آن كمك مى كند. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله به اين نظافت حتى در مسافرت ها هم توجّه داشت و هر گاه به سفر مى رفت پيوسته پنج چيز را با خود داشت: آينه، سرمه دان، شانه، مسواك، و قيچى.(2) هر گاه سر و صورت خود را مى شست. موهاى خويش را با «سدر» شستشو مى داد.(3) آن حضرت علاقه داشت كه بر موى سر و صورت خود روغن هاى خوشبو كننده بزند، حتى به ابروها و شارب هم مى زد. در سفره ها هيچگاه شيشه روغن و سرمه دان و قيچى و مسواك و شانه را از خود دور نمى ساخت.(4)

4- مسواك

رسول خدا صلى الله عليه و آله اهميت فراوانى به مسواك مى داد.


1- سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 106.
2- همان، ص 109.
3- بحار الانوار، ج 16، ص 247.
4- مكارم الاخلاق، ص 35.

ص: 60

دندان هايش پيوسته برّاق و سفيد بود و امت خويش را هم به مسواك زدن دستور مى داد. هر گاه مى خوابيد، مسواك را بالاى سر خود مى گذاشت. قبل از خواب مسواك مى زد.

وقتى از خواب بيدار مى شد مسواك مى زد.(1) اين نكته بهداشتى توصيه خدا به آن حضرت بود.

مى فرمود: آن قدر (از سوى خداوند) به مسواك فرمان داده شدم كه ترسيدم بر من واجب شود.(2) نسبت به امت خويش نيزفرموده است كه: اگر نبود كه بر امتم دشوار سازم آنان را امر مى كردم كه با هر نماز مسواك بزنند. مى فرمود:(3) مسواك هم پاكيزه كننده دهان، هم موجب رضاى الهى است و از سنت هاى مؤكدى است كه خداوند قرار داده است.(4) مجموعه آن چه در چهره و موى سر و صورت و لباس و دهان و دندان و بوى بدن و زيبايى ظاهرى مطرح شد، سنت «تجمل» و آراستگى است كه در زندگى نامه حضرت رسول صلى الله عليه و آله ديده مى شود.

امت محمد صلى الله عليه و آله نيز چه در مقابل امت ها و ملت ها و پيروان اديان ديگر و چه به عنوان الگوى تأثيرگذار بر


1- بحار الانوار، ج 16، ص 253.
2- همان.
3- سفينة البحار، محدّث قمى، ج 1، ص 674.
4- همان، ص 675.

ص: 61

ديگران، به اسوه اى همچون پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مى نگرند كه رفتار اجتماعى اش با مردم و نحوه معاشرت او در جامعه، به نحوى بود كه محبوب دل ها شده بود و مردم از مصاحبت و هم سخنى و انس با آن حضرت لذت مى بردند.

نظم و بهداشت و پاكيزگى ره آورد غرب و اروپائيان نيست، بلكه متن دستورهاى دينى و سنت هاى اسلامى است و بالاترين آن در وجود نازنين رسول مكرم تجلى يافته بود، آن هم با شرايط آن روزگار و كمبود آب و وسايل و امكانات.

ص: 62

8 لباس و پوشش

اشاره

لباس، براى پوشاندن بدن و حفظ آن از سرما و گرما و آلودگى و مايه آبرو و آراستگى انسان است، نه وسيله تفاخر و تجمل. «ساده پوشى» به عنوان يكى از مظاهر ساده زيستى و رهايى از تعلّقات مادى است. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله اين گونه به زندگى و دنيا مى نگريست و اين گونه نيز مى زيست و هرگز ارزش را در «لباس» نمى ديد. سعدى گويد:

تن آدمى شريف است به جان آدميت نه همين لباس زيباست نشان آدميت

به نمونه هايى از سيره حضرت رسول صلى الله عليه و آله در مورد پوشيدن جامه، جنس لباس، رنگ و اندازه و تعداد و نحوه پوشيدن پيراهن و كفش و كلاه و عمامه و ردا و ..... اشاره مى كنيم:

ص: 63

1- جنس و رنگ لباس

رسول خدا صلى الله عليه و آله هم به سلامت و عافيت جسمى، هم به سادگى و هم به نوع سالم تر پارچه لباس توجه داشت. لباس پنبه اى مورد علاقه آن حضرت بود. على عليه السلام مى فرمايد:

«لباس هاى پنبه اى بپوشيد، چرا كه آن لباس پيامبر خداست».(1) آن حضرت هم لباس بُرد يمانى مى پوشيد، هم جُبّه اى پشمين و خشن از پنبه و كتان (2) و مى فرمود: پنج چيز را تا زنده ام ترك نمى كنم، يكى هم پوشيدن لباس پشمى.(3) رنگ سبز، رنگ مورد پسند پيامبر صلى الله عليه و آله براى لباس بود.(4) بيشتر جامه هاى پيامبر سفيد بود و مى فرمود: لباس سفيد را بر زندگانتان بپوشانيد و مردگانتان را هم با پارچه سفيد كفن كنيد.(5) رنگ سرخ، رنگى بود كه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله براى لباس آن را نمى پسنديد.(6)


1- «البسوا الثّيابِ القطنِ فانّها لباسُ رسول اللَّه سنن النبى، ص 126.
2- بحار الانوار، ج 16، ص 227.
3- مكارم الاخلاق، ص 115.
4- كان يُعجِبه الثيابُ الخُضر، سنن النبى، ص 120.
5- ألبسوها احياءكم و كفّنوا فيها موتاكم، سنن النبى، ص 120، محجة البيضاء، ج 4، ص 140.
6- سنن النبى، ص 133.

ص: 64

رسول خدا صلى الله عليه و آله نمونه اعلاى تميزى و آراستگى بود. در لباس پوشيدن نيز به اين نكته توجه داشت و در مورد نظافت جامه مى فرمود:

«مَنِ اتَّخَذَ ثَوباً فَليُنَظِّفْهُ».(1)

هر كسى لباسى تهيه مى كند و مى پوشد آن را تميز كند.

لباس سفيد خودبه خود طورى است كه چرك و آلودگى آن زودتر معلوم مى شود و انسان مقيّد به سنّت نبوى نظافت، به شستن و تميز كردن آن روى مى آورد. به علاوه انبساط خاطر و باز شدن روحيه نيز از فوايد پوشيدن لباس روشن و سفيد است.

2- اندازه و كيفيت

جامه اى كه انسان را مغرور كند يا متكبر و خود برتر بينى آورد، ناپسند است. مقيد بودن به نوع خاصّى از جامه نيز اسارت آور است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله هر گاه لباس تازه مى پوشيد خدا را شكر و سپاس مى گفت و جامه قبلى را به مسكين مى داد:

«كانَ مِنْ فِعْلِهِ اذا لَبِسَ الثَّوبَ الجديدَ حَمِدَاللَّه».(2)


1- مكارم الاخلاق، ص 103.
2- بحار الانوار، ج 16، ص 251، مكارم الاخلاق، ص 36.

ص: 65

در روايت ديگر است كه چون جامه نو به تن مى كرد، دعا مى كرد و مى فرمود: خدايى را سپاس كه بر تن من چيز پوشاند تا پوشش من باشد و ميان مردم آراسته باشم.(1) جامه بلندى كه بر زمين كشيده شود، نشان تكبر است و در جاهليت شيوه اشراف جاهلى بوده است. رسول خدا صلى الله عليه و آله ضمن آنكه از پوشيدن آن گونه جامه ها نهى مى كرد، خود جامه اى مى پوشيد كه از نظر بلندى به قوزك پاهايش نمى رسيد:

«كانَتْ ثِيابُهُ كُلُّها مُشَمَّرةً فَوْقَ الكَعْبَيْنِ».(2)

گاهى جامه وى كوچك تر از قطيفه (شَمله) بود، يا جامه اى پشمين و راه راه با خطوط سياه و سفيد كه وقتى آن را به بر مى كرد، هيئت زيبايى مى يافت.(3) از نشانه هاى وارستگى آن حضرت در پوشيدن جامه و اين كه فخر خويش را به جامه و نوع آن نمى دانست اين است كه نقل شده هر نوع لباسى كه فراهم مى شد مى پوشيد، از لُنگ و پيراهن يا جُبّه يا هر چيز ديگر.(4)

3- ساده پوشى

ساده زيستى رسول خدا صلى الله عليه و آله و وابسته نبودن به جلوه هاى


1- بحار الانوار، ج 16، ص 251، محجة البيضاء، ج 4، ص 145.
2- سنن النبى، ص 120، محجة البيضاء، ج 4، ص 141.
3- همان، ص 125، حديث 135.
4- همان، ص 120 به نقل از احياء العلوم غزالى.

ص: 66

فريبنده دنيا و به ناز و نعمت آن دل نبستن و به جلوه هاى مادى دل خوش نداشتن در همه شؤون زندگى وى متجلى بود، از جمله در كيفيّت و نوع لباس و فرش و زيرانداز ....

گاهى آن حضرت، روى حصير مى خوابيد، بى آنكه جز آن چيزى زيرش باشد.(1) هر چه فراهم بود مى پوشيد، چه قطيفه اى باشد كه به بركند يا بُرد عالى كه بپوشد، چه جبّه پشمين، هر چه كه از حلال مى يافت مى پوشيد:

«ما وَجَدَ مِنَ المُباحِ لَبِسَ».(2)

مهم مباح بودن جامه بود كه براى رسول خدا اهميت داشت نه قيمت و جنس و دوخت و جذّاب بودن!

آن حضرت به صحابى پارسا ابوذر غفارى فرمود:

اى ابوذر! من لباس خشن و سخت مى پوشم، روى زمين مى نشينم، بر چهار پاى بى زين سوار مى شوم و كسى را در رديف خود سوار مى كنم. اين ها از سنت هاى من است، هر كس از سنن من روى گردان شود از من نيست.(3) عبايى داشت هر گاه مى خواست نافله بخواند (يا جابجا شود) آن را تا مى كرد و زيرش مى انداخت.(4)


1- سنن النبى، ص 123.
2- محجة البيضاء، ج 4، ص 125.
3- سنن النبى، ص 131.
4- همان، ص 123، بحار الانوار، ج 16، ص 227.

ص: 67

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هرگز نسبت به جاى خواب و رختخواب عيب جويى و ايرادگيرى نداشت. اگر بستر برايش مى گستردند، برآن مى خوابيد و اگر رختخوابى پهن نمى شد، بر زمين مى خوابيد:

«انْ فَرَشُوا لَهُ اضْطجَعَ و ان لَمْ يُفْرَشْ لَهُ اضْطجَعَ عَلَى الأرضِ».(1) اين نهايت زهد و اوج وارستگى از تعلقات دنيوى است.

وقتى در خانه بود، لباس خود را مى دوخت و بر كفش خويش وصله مى زد.(2) روزى عمر خدمت آن حضرت رسيد، در حالى كه وى بر روى حصيرى خفته بود و حصير بر پهلوهاى آن حضرت خط انداخته بود گفت: يا رسول اللَّه! كاش بسترى گسترده بوديد! فرمود: دنيا را مى خواهم چه كنم؟ مَثَل من و دنيا مَثَل رهگذرى است كه در يك روز گرم ساعتى از روز را زير سايه درختى به استراحت پرداخته سپس آنجا را وانهاده و رفته است!(3)

4- لباس هاى ويژه

كلاه عمامه، دستار و عرقچين گرچه پوشاننده «بدن»


1- محجة البيضاء، ج 4، ص 130.
2- بحار الانوار، ج 16، ص 230.
3- همان، ص 239.

ص: 68

نيست ولى در رديف جامه به شمار مى آيد. از سنت هاى اسلامى پوشاندن سر است چه هنگام عبادت و نماز چه در مواقع ديگر.

پوشش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى سر خود، اغلب «عمامه» بود. هنگام خطبه و جهاد به تناسب شرايط با چيزى سر را مى پوشاند. گاهى هم سر برهنه بود. به روايت امام صادق عليه السلام پيامبر اسلام عرقچين و كلاه سفيد راه راه مى پوشيد و در هنگام جنگ عرقچين بر سر مى گذاشت كه دو گوش داشت و روى گوش ها را مى پوشاند.(1) در مواقع ديگر از زير عمامه عرقچين هم بر سر مى پوشيد:

«كانَ يَلبِسُ القَلانِسَ تَحتَ العَمائمِ».(2)

البته گاهى عمامه بدون كلاه بر سر مى نهاد يا كلاه بدون عمامه مى پوشيد.(3) عمامه سياهى داشت كه بر سر مى پيچيد و با آن نماز مى خواند.(4) اگر استفاده از دستمال و حوله را براى خشك كردن دست و صورت هنگام وضو وارد بحث پوشش لباس كنيم بد نيست بدانيم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله حوله هاى متعددى داشت با نام هاى مختلف و كاربردهاى گوناگون كه به مراعات


1- مكارم الاخلاق، ص 120.
2- سنن النبى، ص 122، محجة البيضاء، ج 4، ص 143.
3- بحار الانوار، ج 16، ص 250.
4- سنن النبى، ص 125.

ص: 69

بهداشت و نظافت و نظم هم مربوط مى شد. دستمال و حوله اى داشت كه پس از وضو چهره خود را با آن خشك مى كرد و اگر حوله و دستمالى همراه نداشت با گوشه لباس خود صورت را خشك مى كرد.(1) آراستگى آن حضرت به خصوص هنگام حضور در جمع مسلمانان در مسجد و براى خطبه و نماز گوشه ديگرى از سيره او را نشان مى دهد. لباس نماز جمعه وى مخصوص بود:

«كانَ لَهُ ثَوبٌ لِلجمعَةِ خاصَّةً».(2)

در بعضى روايات نيز آمده كه غير از لباسى كه در روزهاى غير جمعه مى پوشيد دو جامه مخصوص براى جمعه داشت.(3)

5- آداب لباس پوشى

گر چه لباس پوشيدن كارى ساده و روزمرّه و عادى است ولى روش و سيره اولياى دين در اين زمينه ها هم براى ما مهم است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله هر گاه لباس و پيراهن مى پوشيد ابتدا سمت راست را بر تن مى كرد و هر گاه جامه از تن در مى آورد،


1- مكارم الاخلاق، ص 36.
2- بحار الانوار، ج 16، ص 227.
3- همان، ص 251. سنن النبى، ص 121.

ص: 70

از سمت چپ شروع مى كرد.(1) گاهى بى آنكه جامه ديگرى بر تن كند روپوشى را بر اندام خود مى افكند و دو طرف آن را بين دو شانه خود گره مى زد و چه در خانه يا بيرون يا هنگام نماز بر جنازه ها، با همان حالت نماز مى گزارد. گاهى نيز در يك لباس گشاد نماز مى خواند. دو عدد جامه بُرد بافته شده داشت كه آن ها را تنها در حال نماز مى پوشيد، امّت خويش را به «نظافت» دستور مى داد و تشويق مى كرد.(2) آن حضرت انجام كار را با دست راست و شروع از سمت راست را در همه كارهايش دوست داشت و نيز در پوشيدن جامه و كفش، در شانه كردن موى.(3) لباسى كه مى خريد اگر آستين آن بيش از اندازه بود مقدار اضافى را مى بريد(4) و نمى گذاشت لبه آن را هم بدوزند و به همان حال مى پوشيد و مى فرمود: كار خيلى زودتر از اين هاست!(5) و اين ها همه اين نكته را مى آموزد كه «جامه تقوا» و «پوشش عفاف» برترين لباس است و ارزش آدمى به جان پاك است نه جامه فاخر.


1- سنن النبى، ص 123.
2- همان، ص 126.
3- بحار الانوار، ج 16، ص 237.
4- همان، ص 278.
5- مكارم الاخلاق، ص 101.

ص: 71

9 خوردن و آشاميدن

اشاره

سنت نبوى و سيره پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله در مورد خوردنى ها و آشاميدنى ها و نحوه خوردن و آشاميدن و نوع غذا و ادب سفره و طعام از نكات آموزنده است. در اين بخش به نمونه هايى از سيره آن حضرت در اين زمينه اشاره مى كنيم.

1- وارستگى از اسارت شكم

شكم پرستى و حرص بر طعام و پرخورى، از صفات ناپسند است. اولياى الهى پيوسته از اسارت شكم آزاد بوده اند و غذا و طعام را براى ادامه حيات مى خواستند، نه حيات را براى خوردن و آشاميدن. از اين جهت جلوه ديگرى از زهد را در مورد خوراكى ها در زندگى پيامبرخدا صلى الله عليه و آله مى بينيم. به فرموده امام صادق عليه السلام: نزد پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هيچ چيز محبوب تر از اين نبود كه پيوسته

ص: 72

گرسنه و خائف از خدا باشد.(1) امام صادق عليه السلام وقتى سخن از گرسنگى كشيدن هاى پيامبر و سير نخوردن ها و اكتفا به نان جو كردن وى مى گفت، افزود: نمى گويم كه آن حضرت نداشت و نمى يافت كه بخورد! چرا كه او گاهى به يك نفر صد شتر جايزه داد و اگر مى خواست مى خورد، جبرئيل سه بار كليدهاى گنجينه هاى زمين را براى او آرود و او را در پذيرفتن آن مخيّر ساخت، بى آنكه از درجات اخروى حضرتش اندكى كاسته شود، اما باز هم آن حضرت نيازمندى و تواضع در پيشگاه خدا را ترجيح مى داد.(2) كسى از امام صادق عليه السلام پرسيد: آيا اين روايت صحيح است كه پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از نان گندم سير نخورد؟ فرمود: نه اصلًا نان گندم نمى خورد بلكه از نان جو آن قدر نخورد كه سير شود!(3) مقيّد نبودن آن حضرت به نوع خاصى از غذا جز اين قيد و شرط كه حلال باشد، نشانه ديگرى از اين وارستگى بود:

«كانَ رَسُولُ اللَّه يأكُلُ الأصنافَ مِنَ الطَّعامِ».(4)

پيامبر خدا هر نوع غذا را مى خورد.


1- سنن النبى، ص 160.
2- همان، ص 182.
3- همان، ص 162.
4- مكارم الاخلاق، ص 26.

ص: 73

گاهى از گرسنگى سنگ به شكم خود مى بست. هر غذايى كه حاضر بود مى خورد و هر چه را مى يافت رد نمى كرد.(1)

2- تكريم نعمت

همه خوردنى ها و آشاميدنى ها و ميوه ها و غذاها «نعمت خدا» است و احترامش لازم است. بدگويى از يك نوع غذا ناسپاسى است. رسول خدا هرگز از غذايى بد نمى گفت، نعمت الهى را نيز هر چند كه كم و ناچيز بود بزرگ مى داشت.(2) در حديث ديگرى آمده است:

«ماذَمَّ طَعاماً قَطُّ كانَ اذا اعْجَبهُ اكَلَهُ وَ اذا كَرِهَهُ تَرَكَهُ ولا يُحَرِّمُهُ عَلى غَيْرِهِ».(3)

هرگز از طعامى مذمت و بدگويى نكرد. اگر از غذايى خوشش مى آمد مى خورد، و اگر دوست نداشت نمى خورد و براى ديگران هم ممنوع نمى ساخت.

ظرف غذا را با انگشتانش پاك مى كرد و مى فرمود:

غذاى آخر ظرف بركتش بيشتر است.(4)

اخلاق نبوى ؛ ؛ ص74


1- بحار الانوار، ج 16، ص 227.
2- مكارم الاخلاق، ص 13.
3- سنن النبى، ص 177.
4- همان

ص: 74

هر گاه طعام و سفره در مقابل حضرت مى نهادند چنين دعا مى كرد:

«اللّهُمَّ اجْعَلْها نِعمَةً مَشكورةً تَصِلُ بِها نِعْمةَ الجنَّة».(1)

خدايا اين را نعمتى سپاس گزارى شده قرار بده، نعمتى كه آن را به نعمت بهشت، متصل سازى.

آن حضرت به خوردن غذاهاى مانده در سفره اهتمام مى ورزيد و طعام افتاده از سفره را مهريه حورالعين مى دانست و خوردن خورده هاى غذا يا تكه نانى را كه بر زمين افتاده مايه رحمت و مغفرت الهى معرفى مى كرد.(2) اين گونه برخورد با مواد غذايى و مواهب خدا هم سپاس نعمت هاى الهى است، هم جلوى اسراف را مى گيرد و به مردم مى آموزد تا مواهب الهى را هدر ندهند و اسراف نكنند.

3- روش متواضعانه

فروتنى و تواضع در آداب غذا خوردن، در نوع غذا، جاى غذا، كيفيت خوردن و افراد هم غذا و هم سفره روشن مى شود. رسول خدا با محرومان و بينوايان هم غذا مى شد، حتى با دست خود به آنان غذا مى داد.

«يؤاكِلُ المَساكينَ وَيُناوِلُهُمْ بِيَدِهِ».(3)


1- مكارم الاخلاق، ص 143.
2- همان، ص 141.
3- بحار الانوار، ج 16، ص 288.

ص: 75

نحوه نشستن او بر سفره و كنار غذا نيز متواضعانه بود.

آن حضرت روى زمين مى نشست روى زمين غذا مى خورد مثل بندگان مى نشست و همچون آنان غذا مى خورد و مى دانست كه بنده است:

«كانَ رَسُولُ اللَّه صلى الله عليه و آله يأكُلُ أكلَ العَبدِ و يَجلِسُ جُلوسَ العَبدِ وَيعلَمُ أنَّهُ عَبدٌ».(1)

روزى زنى بر آن حضرت گذر كرد. به پيامبر كه روى زمين نشسته و مشغول غذا خوردن بود گفت: يا محمد! مثل بردگان غذا مى خورى و مثل آنان مى نشينى! پيامبر فرمود:

واى بر تو كدام بنده است كه از من بنده تر باشد؟(2) به روايت حضرت امير عليه السلام رسول خدا صلى الله عليه و آله سر سفره مانند بردگان مى نشست و به ران چپ خود تكيه مى داد. به فرموده امام صادق عليه السلام هرگز آن حضرت از آغاز بعثت تا دم مرگ در حال تكيه دادن غذا نخورد، مثل بردگان مى خورد به خاطر فروتنى در پيشگاه خدا.(3) مى فرمود: پنج چيز را تا عمر دارم رها نمى كنم يكى هم غذا خوردن با بردگان است.(4) از نشانه هاى ديگر فروتنى او نسبت به غذاو نعمت الهى


1- محاسن برقى، ص 456.
2- همان، ص 457، مكارم الاخلاق، ص 16.
3- همان، ص 162.
4- بحار الانوار، ج 16، ص 220.

ص: 76

آن بود كه هر كس آن حضرت را به طعام دعوت مى كرد اجابت مى نمود و فرقى ميان برده و آزاد و فقير و غنى نمى گذاشت. حتى اگر به تكّه اى گوشت هم دعوتش مى كردند ردّ نمى كرد. هديه اين و آن را مى پذيرفت، اگر چه يك جرعه شير باشد مى گرفت و آن را مى نوشيد ولى صدقه نمى خورد.(1)

4- بر سفره هاى جمعى

مهمان دوستى و علاقه به حضور ديگران بر سر سفره از خصلت هاى جوانمردان و سخاوتمندان است.

پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله از غذاهاى حلال همراه خانواده و خدمتكار و همزمان با آنان مى خورد. اگر مسلمانى هم به ميهمانى دعوت شده بود همراه آنان نشسته بر زمين و بر روى هر چه كه ديگران طعام مى خوردند، غذا مى خورد و از هر چه كه خانواده مى خوردند با آنان مى خورد مگر آن كه مهمان داشته باشد كه ترجيح مى داد با مهمانش غذا بخورد.

محبوبترين غذا و سفره در نظر پيامبر غذايى بود كه شركت كنندگان بيشترى بر سر طعام باشند.(2) آن حضرت غذا خوردن به تنهايى را دوست نداشت و تنها غذا نمى خورد:

«وَكانَ لايأكُلُ وَحدَهُ».(3)


1- بحار الانوار، ج 16، ص 227.
2- سنن النبى، ص 166.
3- همان، ص 177.

ص: 77

در سفره هاى جمعى، رسول خدا زودتر از همه دست به غذا مى برد و ديرتر از همه دست از غذا مى كشيد تا ديگران بدون حجب و حيا و خجالت كشيدن غذا بخورند:

«اذا اكَلَ مَعَ قَومٍ طَعاماً كان اوَّلَ مَنْ يَضَعُ يَدَهَ و آخِرَ مَنْ يَرْفَعُها لِيأكُلَ القَومُ».(1)

و مى فرمود: هر كس از جلوى خودش غذا بخورد.

هرگاه نزد قومى مهمان بود و غذا مى خورد چنين دعا مى كرد:

«افْطَرَ عِندكُمُ الصّائمونَ وَ اكَلَ طعامَكُمُ الابرار».(2)

روزه داران نزد شما افطار كنند و نيكان از غذايتان بخورند.

هر گاه با جمعى به يك مهمانى كه دعوت شده بودند مى رفتند اگر كسى كه دعوت نبود با او و يارانش همراه مى شد، نزديك خانه طرف كه مى رسيدند، مى فرمود: تو را كه دعوت نكرده اند همين جا باش تا براى تو هم از ميزبان اجازه بگيريم.(3) هر گاه مهمان به منزل وى مى آمد با مهمان غذا مى خورد و از سفره دست نمى كشيد تا آنكه مهمان دست از طعام بكشد.(4)


1- محاسن، برقى، ص 448.
2- مكارم الاخلاق، ص 27.
3- همان، ص 22.
4- سنن النبى، ص 67.

ص: 78

5- آب نوشيدن

رسول خدا صلى الله عليه و آله چه در غذا خوردن و چه در آب نوشيدن «بسم اللَّه» و «الحمدللَّه» در آغاز و پايان مى گفت. هر گاه آب مى نوشيد، آب را به صورت مكيدن مى نوشيد نه با يك نفس و به صورت بلعيدن و مى فرمود: درد كبد از بلعيدن آب به يك نفس پديد مى آيد:

«... يَمُصُّ الماءَ مصّاً ولا يَعُبُّهُ عَبّاً و يَقولُ: الكِبادُ مِنَ العَبِّ».

حضرت رسول صلى الله عليه و آله آب را با سه نفس مى نوشيد، آب را به صورت مكيدن مى نوشيد، نه يكسره و پيوسته و در هر بار بسم اللَّه مى گفت و در پايانش خدا را شكر مى كرد. ابن عباس نيز روايت كرده كه آن حضرت را ديده كه با دونفس آب مى خورد.(1) نَفَس، گاهى ممكن است آلوده باشد و فوت كردن به آب و غذا يا نفس را به آن زدن موجب آلودگى شود.

رسول خدا صلى الله عليه و آله نه در غذاى گرم مى دميد تا خنك شود و نه هنگام نوشيدن آب نفس خود را بر آن مى رساند.

هر گاه مى خواست وسط آب نوشيدن نفس بكشد، ظرف را از دهانش دور مى كرد. گاهى در ظرف هاى بلورى كه از


1- سنن النبى، ص 169.

ص: 79

شام مى آورند آب مى نوشيد، گاهى نيز در كاسه هاى چوبى، يا سفالى، گاهى نيز در مشت هاى خويش آب مى نوشيد و مى فرمود: هيچ ظرفى به گوارايى دست نيست. گاهى هم از دهانه مشك مى نوشيد. گاهى ايستاده گاهى سواره و در هر ظرفى كه پيش مى آمد. شربت خنك را هم دوست داشت ولى مى فرمود: سرور و سالار همه نوشابه ها در دنيا و آخرت «آب» است:

«سَيِّدُ الأشرِبَةِ فِى الدُنيا و الآخرةِ الماءُ».(1)

6- نكات و آداب ديگر

رسول خدا صلى الله عليه و آله به خرما و شيرينى جات علاقه داشت، انار را دوست مى داشت. غذاى داغ نمى خورد، مى گذاشت تا كمى سرد شود و مى فرمود: در غذاى داغ بركت نيست بگذاريد سرد شود. از جلوى خود غذا مى خورد نه جلوى ديگران، هرگز از سيرى آروغ نمى زد. بر سفره رنگين و پر طعام غذا نمى خورد.

خرما مى خورد، هسته اش را به گوسفندان مى داد. سير و پياز نمى خورد (تا بوى آن ديگران را نيازارد) پس از غذا دستانش را مى شست. پس از غذاى چرب آب كم مى خورد.

وقتى علت را مى پرسيدند مى فرمود: اين براى طعام گواراتراست، مى فرمود: ما قومى هستيم كه تا گرسنه نشويم


1- مكارم الاخلاق، ص 31.

ص: 80

نمى خوريم و تا سير نشده ايم دست از غذا مى كشيم. تا زنده بود نانى كه آرد آن «الك» شده باشد نخورد (يعنى نان با سبوس مى خورد) خيلى در امر غذا و جنس آن اهل دقت و سختگيرى نبود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هنگام غذا خوردن به كسى كه رو به رويش نشسته بود، لقمه تعارف مى كرد و موقع نوشيدن آب به كسى كه سمت راستش بود، آب مى داد. حضرت مى فرمود: هنگام غذا خوردن، كفش هاى خود را در بياوريد، چرا كه اين سنّتى نيكوست و پاها را هم راحتى مى بخشد.

يك بار خدمت آن حضرت حلوا آوردند. حضرت ميل نفرمود. پرسيدند: آيا آن را حرام مى دانى؟ فرمود: نه، ولى دوست ندارم كه خود را به چنين غذاهاى لذيذى عادت بدهم.(1)


1- اين نكات از خلال روايات سنن النبى، از ص 175 تا 193 برگزيده شده است.

ص: 81

10 ادب عبوديت

اشاره

در اين بخش از «سيره اخلاقى پيامبر» به گوشه هايى از سيره وى در عبادت و حالات معنوى مى پردازيم، باشد كه الهام بخش رفتار و الگوى عبوديّتمان گردد.

1- محو در عبادت

اخلاص و حضور قلب، مغز عبادت و روح نماز است.

بندگان وارسته خدا عاشقانه عبادت مى كنند و پرستش خدا و نجوا با محبوب در نظرشان ارجمندتر و عزيزتر از هر چيز ديگر است. روايت است كه:

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله هر گاه به نماز مى ايستاد از خوف خداوند رنگ از چهره اش مى پريد.(1)


1- سنن النبى، ص 251.

ص: 82

شيفتگى او به عبادت و نماز، در حدى بود كه هنگام نماز توجّه حضرت از هر چيز بر مى گشت و به خداوند معطوف مى شد. از قول عايشه نقل شده است كه:

«كانَ رسولُ اللَّه صلى الله عليه و آله يُحدِّثنا و نُحَدِّثُهُ فَاذا حَضَرَتِ الصّلاةُ فكأنَّهُ لَمْ يَعرِفْنا و لم نَعرِفهُ».(1)

رسول خدا چنين بود كه با ما مشغول صحبت و گفتگو بود. چون وقت نماز مى رسيد (چنان حالش دگرگون مى شد كه) گويا نه او ما را مى شناخته و نه ما او را مى شناسيم.

2- شوق به نيايش

عارفان، مشتاق زمزمه و گفتگو با محبوبند. چه كسى از پيامبر خدا عارف تر و عاشق تر به پروردگار بود؟ نشانه اين اشتياق، در چشم دوختن به وقت نماز و حالت انتظار براى وقت اذان بود.

بخشى از وقت خود را در خانه اختصاص به عبادت مى داد.(2) در همه حال، نشستن و برخاستن حضرت همراه با ياد خدا بود:

«وكانَ لايَقومُ ولايَجلِسُ الّا عَلى ذِكراللَّه».(3)


1- سنن النبى، ص 251، حديث 283.
2- محجة البيضاء، ج 4، ص 160.
3- همان، ص 130.

ص: 83

به نقل شهيد ثانى، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله براى وقت نماز انتظار مى كشيد و شوقش براى عبادت افزون مى شد و چشم به راه رسيدن وقت نماز بود.(1) نماز و عبادت را بسيار دوست مى داشت و مى فرمود:

«جُعِلَ قُرِّةُ عَينى فى الصّلاةِ و الصَّومِ».(2) روشنايى چشم من در نماز و روزه قرار داده شده است.

در ماه هاى رمضان عاشقانه تر عبادت مى كرد. دستور مى داد براى او خيمه اى در مسجد مى زدند، از زنان فاصله مى گرفت، رختخوابش را جمع مى كرد و خود را فارغ و خالص براى اعتكاف و عبادت مى ساخت.(3) به ابوذر غفارى مى فرمود: اى ابوذر! خداوند نماز را محبوب من ساخته است همچنان كه غذا را محبوب گرسنه و آب را محبوب تشنه قرار داده است، گرسنه هر گاه طعام بخورد سير مى شود و تشنه با خوردن آب سيراب مى گردد، ولى من از نماز سير نمى شوم:

«... وَانا لااشْبَعُ مِنَ الصّلاةِ».(4)

3- شاكر و سائل

حضرت رسول صلى الله عليه و آله هم زبانى شاكر بر نعمت ها داشت، هم


1- سنن النبى، ص 268، حديث 275.
2- همان، حديث 278.
3- بحار الانوار، ج 16، ص 273.
4- سنن النبى، ص 269.

ص: 84

دستانى پيوسته به دعا بلند در درگاه خداى بزرگ، كمال را هم در همين مى ديد. اگربه مقام «رسالت» رسيد چون «عبوديت» داشت و چون «بنده» بود «رسول» شد. در تشهدهاى نماز نيز ابتدا به عبوديت او گواهى مى دهيم سپس به رسالت او، چون آن بود كه زمينه ساز اين گشت.

(اشهدُ انَّ مُحمَّداً عَبدُهُ وَ رسولُهُ).

به روايت امام صادق عليه السلام روزى جبرئيل بر حضرت پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد و عرض كرد:

خداى متعال سلام مى رساند و مى فرمايد: اين دشت مكّه و بطحا از آنِ توست، اگر بخواهى آن را برايت پر از طلا كنم!

حضرت رسول سه بار به آسمان نگاه كرد، سپس گفت:

نه، خدايا! مى خواهم يك روز سير باشم تا تو را حمد و شكر كنم، يك روز گرسنه باشم تا از تو مسئلت نمايم:

«لا يا ربِّ! وَلكنْ اشبَعُ يوماً فَاحمَدُكَ وَاجُوعُ يوماً فَاسأَلُكَ».(1)

اين نهايت اشتياق بندگى است تا پيوسته عاكف درگاه حق و معتكف آستان عبوديت خدا باشد.

4- حق بندگى

برخى متظاهرانه اداى بندگى و عبوديت در مى آورند و


1- مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 24.

ص: 85

در دل «احساس عبوديت» ندارند. اما عارفانِ واصل به هر جا كه برسند و هر چه مقام و علم و قدرت پيدا كنند، باز هم خود را «عبد» مى شناسند. رسول خدا صلى الله عليه و آله سر حلقه اين گونه عارفان است. مثل بندگان بر زمين مى نشست، مثل بندگان بر زمين غذا مى خورد و بر زمين مى خفت و مى دانست كه بنده است.

همين ويژگى سبب شد كه با آنكه شخص اول عالم امكان و رسول برگزيده پروردگار بود بر كسى فخر نمى فروخت و تكبر نمى ورزيد و تواضع خود را از دست نمى داد. حتى يك بار (طبق روايت ابن مسعود) مردى خدمت آن حضرت آمد و هنگام سخن گفتن با پيامبر خود را باخت و به لرزه و لكنت زبان افتاد. پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله او را دلدارى داد و فرمود:

«هَوِّنْ عَلَيكَ فَلَستُ بِمَلِكٍ انَّما انا ابْنُ امرأةٍ كانَتْ تأكُلُ القِدَّ».(1)

آرام باش و آرام گير، من كه پادشاه نيستم! من پسر زنى هستم كه «قِدْ» (غذايى مثل اشكنه) مى خورد!

يعنى خود را عادى و معمولى جلوه مى داد، تا هيبت او از جاذبه اش نكاهد و مردم دراو چهره يك حاكم مقتدر نبينند، بلكه او را پدر امت و پيامبرى فرستاده شده از سوى خداوند


1- مكارم الاخلاق، ص 16.

ص: 86

بدانند و راحت با او سخن بگويند و رابطه برقرار كنند و عظمت و شخصيت والاى او، مانع ارتباط و انس مردم با وى نگردد.

5- ذكر دائم

حضرت رسول صلى الله عليه و آله پيوسته به ياد خدا بود، هم در دل و هم در زبان، هرگاه از مجلس برمى خاست مى گفت:

«سُبحانَكَ اللّهمّ وَ بِحَمدِكَ ...».(1)

هنگام خوابيدن، هنگام بيدار شدن از خواب، هنگام آمادگى براى نماز شب در رختخواب، سر سفره، بعد از غذا، هنگام سفر و .... در همه حالات، دعا مى خواند و ياد خدا مى كرد. هنگام دعا مانند مسكينى كه غذا مى خواهد متضرّعانه به درگاه خدا دست بلند مى كرد. روزى هفتاد بار مى گفت «استَغفِرُاللَّه» با آنكه معصوم بود و گناهى از حضرتش سر نزده بود. هنگام خواب به توصيه جبرئيل امين «آية الكرسى» مى خواند.(2) اين، نشانه راه و رسم بندگى و عبوديت و توجه كامل و پيوسته به «معبود» است تا امت او، اين گونه «ادب عبوديت»


1- محجة البيضاء، ج 4، ص 132.
2- مكارم الاخلاق، ص 38.

ص: 87

را بياموزند.

6- حج و زيارت

مكّه وطن پيامبر خدا بود و مسجد الحرام نزد او حرمت و قداست بالايى داشت و به حج و طواف كعبه عشق مى ورزيد.

هنگام ورود به مكّه، پيوسته نام خدا را بر زبان داشت و خدا را به بزرگى مى ستود.

وقتى وارد مسجد الحرام مى شد، رو به كعبه مى ايستاد و دعا مى كرد. كعبه را طواف مى كرد، حجر الاسود را مى بوسيد.(1) و در هر دور، دست بر آن مى كشيد. سراغ آب زمزم مى رفت و از آن مى نوشيد. حتّى وقتى در مدينه بود، مى خواست كه از آب زمزم برايش هديه آورند:

«كان النَّبِيُّ يَسْتَهدِي مِنْ ماءِ زَمْزَمَ وَهُوَ بالمَدِينَةِ».(2)

عادت آن حضرت بود كه روز عيد قربان، گوسفند سفيد و بزرگ قربانى مى كرد. نقل شده است كه روز عيد قربان دو گوسفند ذبح مى كرد، يكى از جانب خود، ديگرى به نيابت از هر كسى از امتش كه توان قربانى نداشت.(3)


1- فروع كافى، ج 4، ص 567.
2- تهذيب الأحكام، ج 5، ص 471.
3- فروع كافى، ج 4، ص 495.

ص: 88

روز عيد، سرش را مى تراشيد، ناخن هايش را مى گرفت و كمى از موهاى اطراف صورتش را مى زد.(1) آن حضرت، رمى جمرات را پياده انجام مى داد. آن هم وقتى كه خورشيد بالا آمده باشد.

شوق كعبه در دلش چنان بود كه در شبهاى تشريق، هر شب از منا به مكّه مى آمد و خانه كعبه را زيارت مى كرد و نماز خواندن در حرم الهى را بسيار دوست داشت.

پيامبر اعظم، مدينه را حرم خود مى دانست و در مدينه، به زيارت شهداى احد مى رفت و بر آنان سلام مى داد. مسجد قبا مورد علاقه آن حضرت بود. هر هفته روزهاى شنبه، پياده و گاهى هم سواره به مسجد قبا مى رفت و آنجا نماز مى خواند.(2) از آن حضرت نقل شده كه نماز در مسجد قبا، پاداش عمره دارد.

رسول خدا صلى الله عليه و آله به زيارت حاجى هم مى رفت. هر كس از حج برمى گشت، به او

«تقبّل اللَّه ...»

مى گفت و در حق وى دعا مى كرد. آن حضرت سه گروه را مهمانان خدا مى دانست:

رزمندگان، حج گزاران و عمره كنندگان.(3)


1- سنن النبى، ص 379.
2- الطبقات الكبرى، ج 1، ص 189.
3- الحج و العمرة في الكتاب والسنّة، ص 159.

ص: 89

11 سنن گوناگون

روش و منش و خلق و خوى نبوى، در زمينه هاى ديگر نيز الگوى رفتارى ماست. بى آنكه در بخش مستقل ديگرى به موضوع خاصى بپردازيم، در آخرين فصل اين نوشته، نمونه هاى گوناگونى از سيره رسول خدا صلى الله عليه و آله را مى آوريم، باشد كه چراغ راهمان گردد و الگوى زندگانى و رفتارمان:

1- رسول خدا صلى الله عليه و آله براى مسافرت به ويژه سفرهاى جنگ، اغلب روز پنجشنبه را بر مى گزيد، مسافرت تنهايى و بدون رفيق و همسفر را دوست نداشت. مى فرمود: جزء سنّت است كه هر گاه گروهى به مسافرت مى روند، نفقه و خوراك و خرجى خويش را با خود بردارند، كه اين هم مايه پاكى و آسودگى جان و خاطرجمعى آنان است، هم موجب نيكى اخلاقشان مى شود.(1)


1- سنن النبى، ص 114.

ص: 90

2- هنگام سفر، وسايل مختلفى را همراه بر مى داشت، از قبيل: شيشه روغن براى ماليدن به بدن، سرمه دان، قيچى، مسواك، شانه، نخ و سوزن خياطى، سوزن كفش دوزى و وصله زنى، تالباس هاى خود را بدوز دو كفش خود را پينه زند.(1) 3- هر گاه از مسافرت بر مى گشت ابتدا وارد مسجد مى شد و آنجا دو ركعت نماز مى خواند، سپس به خانه خود وارد مى شد.(2) 4- پيامبر خدا صلى الله عليه و آله محكم راه مى رفت، وقتى گام مى نهاد چنان راه مى رفت كه معلوم بود عاجز و خسته نيست. هر گاه از راهى مى رفت در بازگشت راه ديگرى را انتخاب مى كرد.

هر گاه مى خواست به جنگى برود، مقصد خود را از مردم پنهان مى داشت و از آن با كنايه صحبت مى كرد. در مسافرت ها هر گاه از بلندى سرازير مى شد: «سبحان اللَّه» مى گفت و چون به بلندى ها مى رسيد: «اللَّه اكبر» مى گفت.(3) 5- رسول اكرم صلى الله عليه و آله گاهى پياده و پابرهنه، بدون عبا و ردا راه مى رفت، تا آخرين نقطه مدينه براى عيادت مريض مى رفت، با فقيران همنشين و هم غذا مى شد، آنان را كه اخلاق نيكوترى داشتند مورد احترام قرار مى داد، ميان اهل شرافت، با نيكى كردن به آنان الفت ايجاد مى كرد، به


1- سنن النبى، ص 115.
2- همان، ص 119.
3- همان، ص 110.

ص: 91

خويشاوندان خود احسان و نيكى مى كرد، به كسى جفا و تندى نداشت، عذر و پوزش ديگران را مى پذيرفت، از همه خندان تر بود (تا وقتى كه قرآن بر او نازل نمى شد يا سخن از موعظه نبود)، هرگز خود را از نظر خوراك و لباس بر بردگان و كنيزانش برترى نمى داد. هرگز به كسى دشنام نداد و كسى را طرد نكرد. هر كس چه آزاد و چه برده مى آمد و كارى داشت براى انجام كار او اقدام مى كرد، وقتى با كسى دست مى داد، دست خود را رها نمى كرد بلكه آن قدر صبر مى كرد تا او دستش را رها كند.(1) 6- با ياد خدا مى نشست و بر مى خاست. وقتى نماز مى خواند، اگر كسى نزد او مى نشست نمازش را سبك مى كرد و زود تمام كرده به او رو مى كرد و مى گفت: كارى دارى؟ وارد مجلسى كه مى شد هر جا كه جا بود مى نشست و بيشتر رو به قبله مى نشست و در حال خشم و رضا جز حق نمى گفت.(2) 7- پيامبر صلى الله عليه و آله متواضع بود، بى آنكه خجالت بكشد نيازهاى خانه را از بازار تهيه كرده و به خانه مى آورد، با فقير و ثروتمند دست مى داد، با هر كس رو به رو مى شد سلام مى داد، چه فقير چه پولدار، چه كودك چه بزرگ، اگر او را به چيزى دعوت مى كردند آن را به ديد حقارت نمى نگريست، هر چند خرمايى پوسيده باشد. مخارج زندگيش سبك بود.


1- مناقب، ج 1، ص 146.
2- بحار الانوار، ج 16، ص 228.

ص: 92

چهره اى باز و خندان داشت، اندوهگين بود، بى آنكه چهره اش عبوس باشد. متواضع بود، بى آنكه از خود ذلّت نشان دهد، بخشنده بود، بى آنكه اسراف و ولخرجى كند، نسبت به هر مسلمانى مهربان بود و هرگز دست طمع به سوى چيزى دراز نكرد.(1) 8- پيامبر خدا صلى الله عليه و آله نگاهش را ميان اصحابش يكسان و عادلانه تقسيم مى كرد و به اين و آن يكسان مى نگريست، هرگز پاهايش را در پيش اصحاب دراز نمى كرد.(2) 9- چنان اهل شرم و حيا بود كه روى «نه» گفتن نداشت.

هر كس از او هر چه مى خواست مى بخشيد. هر گاه از چيزى خوشش نمى آمد در چهره اش آشكار بود، به اصحابش مى فرمود: نزد من از اصحاب من چيزى (از عيوب و خلاف هايشان) نگوييد، دوست دارم هر گاه نزد شما مى آيم سينه ام صاف و بى كينه باشد.(3) 10- هر گاه گروهى را به مأموريت نظامى مى فرستاد و كسى را به فرماندهى آنان مى گماشت، يكى از افراد مورد اطمينان خود را همراه او مى فرستاد تا كارها و خبرهاى او را مورد بررسى قرار دهد. وقتى كه فرماندهى را همراه جمعى به سريّه (مأموريت جنگى) اعزام مى كرد، او را به خصوص به


1- سنن النبى، ص 41.
2- همان، ص 47.
3- بحار الانوار، ج 16، ص 230.

ص: 93

تقوا سفارش مى كرد، آن گاه عموم لشكريان را. سپس مى فرمود: به نام خدا و در راه خدا بجنگيد. با هر كس كه كافر است بجنگيد ولى نيرنگ نزنيد، خيانت نكنيد، كشته ها را مُثله نكنيد.(1) به كودكان و صومعه نشينان كارى نداشته باشيد، درخت خرما را قطع نكنيد و آن را به آب غرق نكنيد و درختان ميوه دار را قطع نكنيد، زراعت ها را آتش نزنيد، چه مى دانيد شايد به آن ها نياز پيدا كرديد، چهارپايان حلال گوشت را پى نكنيد، مگر آنچه به خوردن آن ناچار شديد، وقتى با دشمن مسلمانان روبه رو شديد، آنان را به يكى از سه چيز فرا خوانيد: مسلمان شدن، جزيه دادن، دست از جنگ كشيدن، اگر هر كدام را پذيرفتند از آنان بپذيريد و دست از آنان برداريد.(2) 11- گاهى پرده اى بر در اتاق پيامبر صلى الله عليه و آله بود كه نقش و نگار داشت. به يكى از همسرانش مى فرمود: «اين را از جلوى چشم من دور كن. چون وقتى به آن مى نگرم به ياد دنيا و زينت ها و زرق و برق آن مى افتم». اين گونه با دل و جان از دنيا روى گردان بود و ياد دنيا را از دل خود ميرانده بود و دوست داشت كه زينت دنيا از چشمش هم دور باشد، تا دنيا را تن پوش خود نسازد و قرارگاه خود نداند.(3)


1- مثله، بريدن گوش و دماغ و لب كشته را گويند.
2- سنن النبى، ص 85.
3- نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 160.

ص: 94

12- هر گاه ميان دو كار مخيّر مى شد، آن چه را كه سخت تر بود انتخاب مى كرد. هرگز به نفع خود اقدام به انتقام گرفتن نكرد، مگر آنكه حريم هاى الهى هتك مى شد، آن وقت خشم او براى خدا بود.(1) «هنگام شدت هاى ميدان جنگ و در بحبوحه نبرد، رسول خدا صلى الله عليه و آله خاندان خود را جلو مى فرستاد تا به وسيله آنان حرارت و سوزش شمشيرها و نيزه ها را از اصحابش نگه دارد. عبيده بن حارث در جنگ بدر شهيد شد و حضرت حمزه در احد به شهادت رسيد و جعفر در جنگ موته شربت شهادت نوشيد و ديگرانى هم بودند كه شهادت طلب بودند ...».(2) امير مؤمنان عليه السلام فرموده است: هر گاه در ميدان كارزار، جنگ شدّت مى گرفت، ما در پناه رسول خدا صلى الله عليه و آله قرار مى گرفتيم، هيچ كس از ما هم چون آن حضرت به دشمن نزديك تر نبود.(3)***

خدايا! توفيقمان ده كه در اخلاق و رفتار فردى و اجتماعى به پيامبر اعظم و رسول مكرم صلى الله عليه و آله اقتدا كنيم و از آن الگوى كمال، ادب و آداب زيستن بياموزيم. «آمين»


1- بحار الانوار، ج 16، ص 237.
2- نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 9.
3- همان، كلمات قصار غريب الكلام، شماره 9، قبل از حكمت 261 ق.

ص: 95

منابع كتاب

1- قرآن كريم

2- نهج البلاغه

3- بحارالانوار، علامه مجلسى، مؤسسة الوفاء، بيروت.

4- الحجّ والعمرة في الكتاب والسنّة، محمّدى رى شهرى، دار الحديث، قم.

5- سفينة البحار، محدث قمى، انتشارات فراهانى، تهران.

6- سنن النبى، علامه طباطبايى، كتاب فروشى اسلاميه، تهران.

7- غرر الحكم، آمدى، چاپ دانشگاه تهران.

8- المحاسن، محمد بن خالد برقى، دارالكتب الاسلاميه، ايران.

9- المحجّة البيضاء، فيض كاشانى، انتشارات جامعه مدرسين، قم.

ص: 96

10- مكارم الاخلاق، حسن بن فضل طبرسى، مؤسسة الاعلمى، بيروت.

11- مناقب، ابن شهر اشوب، انتشارات علامه، قم (جلد 1).

12- نهج الفصاحه، گردآورى ابوالقاسم پاينده، جاويدان، تهران.(1)

پي نوشتها

[1] ( 1). قَدْ كانَتْ لَكُم اسْوَةٌ حَسَنَةٌ فى ابراهيمَ وَالَّذينَ مَعَهُ( ممتحنه، آيه 24).

[2] ( 2). لَقَدْ كانَ لَكُم فى رَسُولِ اللّهِ اسْوَةٌ حَسَنَةٌ( احزاب، آيه 21).

[3] ( 1). سوره قلم، آيه 4.

[4] ( 1). بحار الأنوار، ج 75، 216

[5] ( 1). اين نكات، بطور مبسوط در كتابهايى همچون، مكارم الاخلاق، بحارالانوار( ج 16) سنن النبى، مناقبِ ابن شهرآشوب( ج 1) و ... آمده است.

[6] ( 1). مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 13.

[7] ( 1) بحار الانوار، علامه مجلسى، ج 16، ص 227.

[8] ( 1) مكارم الاخلاق، ص 26.

[9] ( 2) همان، ص 38.


1- جواد محدثى، اخلاق نبوى آشنايى با سيره اخلاقى پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 4، 1386.

ص: 97

[10] ( 1) مكارم الاخلاق، ص 39.

[11] ( 1). سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 53.

[12] ( 2). همان، ص 51.

[13] ( 3). همان.

[14] ( 1). بحارالانوار، ج 16، ص 228.

[15] ( 2). مكارم الاخلاق، ص 25.

[16] ( 1). المحجة البيضاء، فيض كاشانى، ج 4، ص 134.

[17] ( 2). المحجة البيضاء، فيض كاشانى، ج 4، ص 130.

[18] ( 3). سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 62.

[19] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 17.

[20] ( 2). همان، ص 19.

[21] ( 1). بحارالانوار، ج 16، ص 228.

[22] ( 1). سنن النبى، ص 61.

[23] ( 1). سنن النبى، ص 45.

[24] ( 2). همان، ص 248.

[25] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 17.

[26] ( 2). سنن النبى، ص 75.

[27] ( 1). سنن النبى، ص 75.

[28] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 17.

[29] ( 2). همان، ص 15.

ص: 98

[30] ( 1). برگ و بار، جواد محدثى، ص 68

[31] ( 1). بحارالانوار، ج 16، ص 228.

[32] ( 1). بحارالانوار، ج 16، ص 222.

[33] ( 2). همان، ص 225.

[34] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 14.

[35] ( 2). همان، ص 16.

[36] ( 3). بحارالانوار، ج 16، ص 236.

[37] ( 1). بحارالانوار، ج 16، ص 236.

[38] ( 2). المحجة البيضاء، ج 4، ص 131؛ بحارالانوار، ج 16، ص 240.

[39] ( 3). مكارم الاخلاق، ص 17.

[40] ( 1). المحجة البيضاء، ج 4، ص 135.

[41] ( 2). بحارالانوار، ج 16، ص 240.

[42] ( 1). سنن النبى علامه طباطبايى، ص 17.

[43] ( 2). همان.

[44] ( 1). بحارالانوار، ج 16، ص 151.

[45] ( 2). مكارم الاخلاق، ص 17.

[46] ( 3). همان، ص 26.

ص: 99

[47] ( 1). بحارالانوار، ج 16، ص 151.

[48] ( 2). سنن النبى، ص 15.

[49] ( 1). سنن النبى، ص 15.

[50] ( 2). بحار الانوار، ج 16، 240

[51] ( 3). مكارم الاخلاق، ص 24

[52] ( 1) بحار الانوار، ج 16، ص 151.

[53] ( 2) همان، ص 280.

[54] ( 1) مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 23.

[55] ( 2) بحارالانوار، ج 16، 153.

[56] ( 1) سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 48.

[57] ( 2) همان.

[58] ( 3) بحار الانوار، ج 16، ص 237، مكارم الاخلاق، ص 23.

[59] ( 1) بحار الانوار، ج 16، ص 235.

[60] ( 2) مكارم الاخلاق، ص 20.

[61] ( 1). سنن النبى، ص 76.

[62] ( 1). بحار الانوار، ج 16، ص 236.

[63] ( 2). همان، نيز: سنن النبى، ص 46.

[64] ( 3). مكارم الاخلاق، ص 22، سنن النبى، ص 71.

[65] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 12.

[66] ( 2). بحار الانوار، ج 16، ص 236. مكارم الاخلاق، ص 22.

[67] ( 1) سنن النبى، ص 74.

ص: 100

[68] ( 1).« انَّ اللَّه جميلٌ يُحِبُ الجمالَ»، على عليه السلام وسائل الشيعه، ج 3، ص 340.

[69] ( 2). غرر الحكم، آمدى.

[70] ( 3). نهج الفصاحه، حديث شماره 741.

[71] ( 1). بحار الانوار، ج 16، ص 249.

[72] ( 1). بحار الانوار، ج 16، ص 249.

[73] ( 2). مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 33.

[74] ( 1). مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 34.

[75] ( 2). بحار الانوار، ج 16، ص 248.

[76] ( 3). مكارم الاخلاق، ص 41.

[77] ( 1). بحار الانوار، ج 16، ص 249.

[78] ( 2). مكارم الاخلاق، ص 41.

[79] ( 3). سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 94.

[80] ( 1). سنن النبى، علامه طباطبايى، ص 106.

[81] ( 2). همان، ص 109.

[82] ( 3). بحار الانوار، ج 16، ص 247.

[83] ( 4). مكارم الاخلاق، ص 35.

[84] ( 1). بحار الانوار، ج 16، ص 253.

[85] ( 2). همان.

ص: 101

[86] ( 3). سفينة البحار، محدّث قمى، ج 1، ص 674.

[87] ( 4). همان، ص 675.

[88] ( 1).« البسوا الثّيابِ القطنِ فانّها لباسُ رسول اللَّه( سنن النبى، ص 126).

[89] ( 2). بحار الانوار، ج 16، ص 227.

[90] ( 3). مكارم الاخلاق، ص 115.

[91] ( 4). كان يُعجِبه الثيابُ الخُضر،( سنن النبى، ص 120).

[92] ( 5). ألبسوها احياءكم و كفّنوا فيها موتاكم،( سنن النبى، ص 120، محجة البيضاء، ج 4، ص 140).

[93] ( 6). سنن النبى، ص 133.

[94] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 103.

[95] ( 2). بحار الانوار، ج 16، ص 251، مكارم الاخلاق، ص 36.

[96] ( 1). بحار الانوار، ج 16، ص 251، محجة البيضاء، ج 4، ص 145.

[97] ( 2). سنن النبى، ص 120، محجة البيضاء، ج 4، ص 141.

[98] ( 3). همان، ص 125، حديث 135.

[99] ( 4). همان، ص 120 به نقل از احياء العلوم غزالى.

[100] ( 1). سنن النبى، ص 123.

[101] ( 2). محجة البيضاء، ج 4، ص 125.

[102] ( 3). سنن النبى، ص 131.

ص: 102

[103] ( 4). همان، ص 123، بحار الانوار، ج 16، ص 227.

[104] ( 1). محجة البيضاء، ج 4، ص 130.

[105] ( 2). بحار الانوار، ج 16، ص 230.

[106] ( 3). همان، ص 239.

[107] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 120.

[108] ( 2). سنن النبى، ص 122، محجة البيضاء، ج 4، ص 143.

[109] ( 3). بحار الانوار، ج 16، ص 250.

[110] ( 4). سنن النبى، ص 125.

[111] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 36.

[112] ( 2). بحار الانوار، ج 16، ص 227.

[113] ( 3). همان، ص 251. سنن النبى، ص 121.

[114] ( 1). سنن النبى، ص 123.

[115] ( 2). همان، ص 126.

[116] ( 3). بحار الانوار، ج 16، ص 237.

[117] ( 4). همان، ص 278.

[118] ( 5). مكارم الاخلاق، ص 101.

[119] ( 1). سنن النبى، ص 160.

[120] ( 2). همان، ص 182.

[121] ( 3). همان، ص 162.

[122] ( 4). مكارم الاخلاق، ص 26.

[123] ( 1). بحار الانوار، ج 16، ص 227.

[124] ( 2). مكارم الاخلاق، ص 13.

[125] ( 3). سنن النبى، ص 177.

[126] ( 4). همان.

ص: 103

[127] جواد محدثى، اخلاق نبوى (آشنايى با سيره اخلاقى پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 4، 1386.

[128] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 143.

[129] ( 2). همان، ص 141.

[130] ( 3). بحار الانوار، ج 16، ص 288.

[131] ( 1). محاسن برقى، ص 456.

[132] ( 2). همان، ص 457، مكارم الاخلاق، ص 16.

[133] ( 3). همان، ص 162.

[134] ( 4). بحار الانوار، ج 16، ص 220.

[135] ( 1). بحار الانوار، ج 16، ص 227.

[136] ( 2). سنن النبى، ص 166.

[137] ( 3). همان، ص 177.

[138] ( 1). محاسن، برقى، ص 448.

[139] ( 2). مكارم الاخلاق، ص 27.

[140] ( 3). همان، ص 22.

[141] ( 4). سنن النبى، ص 67.

[142] ( 1). سنن النبى، ص 169.

[143] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 31.

ص: 104

[144] ( 1). اين نكات از خلال روايات سنن النبى، از ص 175 تا 193 برگزيده شده است.

[145] ( 1). سنن النبى، ص 251.

[146] ( 1). سنن النبى، ص 251، حديث 283.

[147] ( 2). محجة البيضاء، ج 4، ص 160.

[148] ( 3). همان، ص 130.

[149] ( 1). سنن النبى، ص 268، حديث 275.

[150] ( 2). همان، حديث 278.

[151] ( 3). بحار الانوار، ج 16، ص 273.

[152] ( 4). سنن النبى، ص 269.

[153] ( 1). مكارم الاخلاق، طبرسى، ص 24.

[154] ( 1). مكارم الاخلاق، ص 16.

[155] ( 1). محجة البيضاء، ج 4، ص 132.

[156] ( 2). مكارم الاخلاق، ص 38.

[157] ( 1). فروع كافى، ج 4، ص 567.

[158] ( 2). تهذيب الأحكام، ج 5، ص 471.

[159] ( 3). فروع كافى، ج 4، ص 495.

[160] ( 1) سنن النبى، ص 379.

[161] ( 2) الطبقات الكبرى، ج 1، ص 189.

[162] ( 3) الحج و العمرة في الكتاب والسنّة، ص 159.

[163] ( 1). سنن النبى، ص 114.

[164] ( 1) سنن النبى، ص 115.

[165] ( 2) همان، ص 119.

[166] ( 3) همان، ص 110.

ص: 105

[167] ( 1) مناقب، ج 1، ص 146.

[168] ( 2) بحار الانوار، ج 16، ص 228.

[169] ( 1) سنن النبى، ص 41.

[170] ( 2). همان، ص 47.

[171] ( 3). بحار الانوار، ج 16، ص 230.

[172] ( 1). مثله، بريدن گوش و دماغ و لب كشته را گويند.

[173] ( 2). سنن النبى، ص 85.

[174] ( 3). نهج البلاغه، صبحى صالح، خطبه 160.

[175] ( 1). بحار الانوار، ج 16، ص 237.

[176] ( 2). نهج البلاغه، صبحى صالح، نامه 9.

[177] ( 3). همان، كلمات قصار( غريب الكلام، شماره 9)، قبل از حكمت 261 ق.

[178] جواد محدثى، اخلاق نبوى (آشنايى با سيره اخلاقى پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله)، 1جلد، نشر مشعر - تهران، چاپ: 4، 1386.

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109